وبلاگ دورهمی

وبلاگ دورهمی

وبلاگ دورهمی

۱۳ مطلب با موضوع «شبهات» ثبت شده است

 آخرین بیانیه قرارگاه دفاع در سال 1393 برای تمام مردم جهان
بسم الله الرحمن الرحیم
با صلوات بر حضرت محمد و آل محمد و با آرزوی ظهور منجی یگانه عالم بشریت (امام زمان مهدی(عج) و سلام و صلوات بر رهبر عزیزمان فرماندهی کل قوا جمهوری اسلامی ایران ولی امر مسلمین جهان طلایه دار لاله های به خون خفته این مرز و بوم.وارواح مطهر شهدای هشت سال جنگ تحمیلی.دانشمندان هسته ای ترور شده.شهدای آشوب انتخابات 88.شهدای مبارزه با گروهک پژاک.
در این سالی که گذشت وبلاگ ما توانست تا حدودی بخشی از توطئه دشمنان در بحث جنگ روانی و جنگ نرم خنثی کند.در این مدت ما بازدید کندگان بسیاری از کشور های دور و نزدیک داشتیم.که بسیاری از آنان درخواست داده بودند.که مطالب به صورت ایمیل یا RSS برای ایشان ارسال شود.در این عصر که عصر دیجیتال  نام گرفته است.وظیفه بنده مسلمان ایرانی در این بحث بسیار سنگین است.نه تنها من بلکه تمام ایرانی ها این وظیفه را دارند در مقابل تهاجم دشمن واکنش نشان دهند.اخبار هایی که مبنی بر تولید سلاح هسته ای در جمهوری اسلامی ایران کاملا بی اساس است.شاید بتوانم به معنی واقعی کلمه بگویم (اظهارات مضحک).
کشور ما در طول سی و پنج سال حکومت نظام جمهوری اسلامی ایران هرگز با کشوری سر جنگ نداشته و نخواهد داشت.کشور ما حق دفاع را برای خود محفوظ میدارد.کشور ما یک کشور حاظ صلح و امنیت در منطقه خاور میانه است 
و رهبری کشور ما با تمام قدرت در مقابل زورگویان و مستکبران و ابر قدرت ها ایستاده است و از آنها هراسی ندارد.شما حتما سخنرانی بنیامین نتانیاهو در مجلس سنای امریکا را دیده اید.در هنگام نام بردن نام حضرت آیت الله عظما خامنه ای صدایش گرفته و اظطراب در کلماتش مشخص است.
درپایان از تمامی آزادیخواهان جهان میخواهم که گوش به فرمان رهبری جمهوری اسلامی ایران باشند.چون ایشان نائب بر حق امام زمان(عج) میباشند.
و در مورد اسلام از منابع مطمئن و مورد اطمینان مانند سایت های که در پیوند های وبلاگ ما قرار داده شده است استفاده نماییئد.ما به شما سایت رهبری را پیشنهاد میکنیم که با حروف فرماندهی کل قوا در بالای وبلاگ نوشته شده است.
و ضمن همکاری با وبلاگ ما نظرا ت خود را برای ما حتما ارسال فرمایند.
ما خوشحال میشویم از کشور دیگری برای ما نامه بفرستند.
و عید نوروز بر تمامای آزادیخواهان و مسلمانان جهان تبریک باد.
ما با هیچ کشوری سر جنگ نداریم و نخواهیم داشت.ما به دنبال تولید و ساخت سلاح هسته ای نیستیم.ما به دنبال فن آوری صلح آمیز هسته ای هستیم.
فرماندهی قرارگاه سایبری دفاع(313)

The last statement of defense base in 1393 for the whole world
The Name of God
A descendent of the Prophet Muhammad and the only Savior of mankind and the desire (of Imam Mahdi (as) and peace and blessings be upon our beloved leader, commander in chief of the Islamic Republic of Iran, but the Muslim world, scout dormant blood tulips border and Bvm.varvah Holy Martyrs Thmyly.danshmndan nuclear war eight years of fighting terror organization PKK Shdh.shhday 88.shhday election chaos.
that the Islamic Republic of Iran's nuclear weapons completely unfounded Ast.shayd can literally say (ridiculous statements).

and anxiety is evident in his words.
At the end of all freedom-loving people of the world want to listen to the command of Iran's supreme leader Ayatollah Vice Bashnd.chvn rightful Imam Mahdi (AS), respectively.

And work with our blog please send us your views of the states.
We look forward to another country to send us a.
And Happy New Year to all liberals and Muslims.
We do not and will not conflict with any country in the manufacture of nuclear weapons Dasht.ma looking Nystym.ma're looking for peaceful nuclear technology.
Cyber ​​Defense Command Headquarters (313)
Die letzte Verteidigungsbasis in 1393 für die ganze Welt
Der Name Gottes
Bvm.varvah Märtyrer Thmyly.danshmndan Atomkrieg acht Jahren der Kampf gegen Terrororganisation PKK Shdh.shhday 88.shhday Wahlchaos.
, dass die Islamische Republik Iran Atomwaffen völlig unbegründet Ast.shayd kann buchstäblich sagen (lächerlich Rechnung).

und Angst ist in seinen Worten deutlich.
Am Ende aller freiheitsliebenden Menschen in der Welt wollen dem Befehl des Irans oberster Führer Ayatollah Vize Bashnd.chvn rechtmäßige Imam Mahdi (AS) zu hören sind.

Und mit unserem Blog arbeiten schicken Sie uns Ihre Ansichten der Staaten.
Wir freuen uns, ein anderes Land, um uns zu senden.
Und glückliches neues Jahr an alle Liberalen und Muslimen.
Wir tun nicht und werden nicht mit jedem Land in Konflikt bei der Herstellung von Kernwaffen Dasht.ma suchen Nystym.ma're Suche nach friedlichen Nukleartechnologie.
Cyber ​​Defense Command Headquarters (313

La dernière déclaration de la base de défense en 1393 pour le monde entier
Le Nom de Dieu
Un descendant du prophète Mahomet et le seul Sauveur de l'humanité et le désir (de l'Imam Mahdi (as) et la paix et les bénédictions soient sur notre chef bien-aimé, commandant en chef de la République islamique d'Iran, mais le monde musulman, scout dormance tulipes sanguins frontières et Bvm.varvah Saints Martyrs Thmyly.danshmndan guerre nucléaire huit ans de lutte contre l'organisation terroriste PKK Shdh.shhday 88.shhday chaos électoral.
que la République islamique d'armes nucléaires Ast.shayd totalement infondées de l'Iran peut littéralement dire (déclarations ridicules).

et l'anxiété se manifeste dans ses paroles.
À la fin de toutes les personnes éprises de liberté du monde vouloir écouter le commandement du chef suprême de l'Iran l'ayatollah vice Bashnd.chvn légitime Imam Mahdi (AS), respectivement.

Et travailler avec notre blog se il vous plaît envoyez-nous vos points de vue des Etats.
Nous nous réjouissons à l'autre pays pour nous envoyer un.
Et Bonne Année à tous les libéraux et les musulmans.
Nous ne faisons pas et ne allons pas entrer en conflit avec ne importe quel pays dans la fabrication d'armes nucléaires Dasht.ma recherche Nystym.ma're la 
recherche d'une technologie nucléaire pacifique.



۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۰۷

اگر به تاریخ ادیان مراجعه نمائید یکی از ادیانی که نام می برند دین زرتشت می باشد، زرتشت خود را بعنوان یک پیامبر از جانب اهورامزدا مبعوث شده است ،معرفی کرده است . زرتشت پیامبری است موحد و یگانه پرست وی از میان از خدایان متعدد آریاییان قدیم یکی را برگزید و آنرا خدای سرور و برتر معرفی نمود و دیگر خدایان را دوی نامید و بر روی همه خدایان خط بطلان کشید . البته واژه اهورا مزدا واژه ای نبود که خود زرتشت آن را ساخته باشد بلکه این واژه برای آریاییها آشنا بود . همچنان که کلمه« الله» برای عرب ها آشنا بود . اتفاقاً صفاتی هم که در گاتا برای اهورا مزدا آمده است کما بیش همان صفاتی است که در قرآن برای« الله» ذکر شده است . اهورا مزدا خدای است حکیم و برتر و بهتر خالق همه موجودات عالم ، دانا و توانا و قادر متعال داننده اسرار نهانی و بالاخره خداوندی است که بی مثل و مانند و مهربان است . اهورا مزدا خدای مطلق و خیر محض است و بی مثل و مانند . که خود زرتشت مبلغ دین توحیدی و یگانه پرستی بوده است اما این عقیده بعد از زرتشت تغییرات و انحرافاتی کرد چنانچه اشاره شد زرتشت جز خدای اهورا مزدا دیگر خدایان مورد پرستش ایرانیان قدیم را باطل شمرد، و تنها همان خدای اهورامزدا را خدای برتر و خدای خالق همه موجودات معرفی نمود لیکن بعدها انگره مینویا اهریمن در مقابل اهورامزدا به عنوان خدای خالق (خالق موجودات زشت ) و خدای ظلمت خودنمایی کرد . گر چه خود زرتشت در بخش گاتا در اوستا چنین می گوید که دو نیروی همزاد یا دو اندیشه نیک وبد در جهان وجود دارند . اما گفته وی اولاً جنبه فلسفی دارد نه عملی و خلاقیت، ثانیاً در آنجا اهریمن در مقابل اهورا مزدا خدای خالق نیست و اصولاً جنبه الهی و خدایی ندارد . بعد ها نه تنها دین زرتشت بلکه دیگر ادیان ایرانی هم مثل آیین مزدک و مانی بر محور ثنویت یا دو گانه پرستی قرار گرفتند . گذشته از ثنویت و دوگانه پرستی از اواسط دوران هخامنشی به بعد یک نوع ثلثیت یا سه گانه پرستی نیز در میان ایرانیان دیده می شود و آن چنین است که حتی در غالب کتیبه های متاخر این دوران نام سه خدای اهورامزدا، آناهیتا و میترا را با هم می بینیم و هر سه مورد تقدیس و ستایش قرار گرفته اند . گذشته از ثنویت و ثلثیت گاهی نیز خدایان دیگری که زرتشت آنها را جزء دیوان یا خدایان باطل اعلام کرد ... خلاصه سخن اینکه سوال کنند محترم : اهورا مزدا خدای زرتشت پیامبر بوده است که او موحد و یگانه پرست بوده و خدایش که با واژه آریاییها آن زمان مطرح بوده اهورا مزدا بوده است . اهورا مزدا بت نبوده است بلکه خدا را به این نام میخواند مثل اینکه عرب ها خدا را بنام الله می خوانند ولی دین زرتشت بعد از پیامبر مورد تحریف و خرافات قرار گرفت و از حقیقت اصلی اش دور شد و خدای گوناگونی به صورت شرک و کفر آمیز مطرح نموده اند روشن شد که اهورا مزدا خدای زرتشتیان بوده و بت نبوده است بلکه امروزه تحریف شده است ( 1)منبع : آشنایی با تاریخ ادیان، ص 89 به بعد ،دکتر غلامعلی آریا . به نقل از اداره پاسخگویی آستان قدس رضوی

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۲۱


بنام خدا
آن چه از تاریخ ادیان الهی و برخی روایات اسلامی به دست می آید,این است که زرتشت قطعاً ازپیامبران الهی بوده است.اگر چه محل و تاریخ تولد مبهم است.این ابهام تا حدی است که عده ای ظهور اورا در قرن یازدهم قبل از میلاد و برخی در قرن ششم یا هفتم ذکر کرده اند و در مورد محل تولد او نیز, برخی محققان اورا آذربایجانی و عده ای او را اهل خوارزم و بلخ می دانند.(1)
اما با همهء اختلاف عجیبی که در تاریخ و محل ظهور و تولد او وجود دارد, چند نکته را از لحاظ تاریخی , می توان قطعی تلقی نمود: 
1 زرتشت پیامبری از انبیای الهی و از سرزمین ایران باستان بوده است .
2 او دارای کتاب آسمانی بوده و کتابش از بین رفت , با تکیه بر خاطرات و اذهان و به اصطلاح آن چه که درسینهء اشخاص بود،مطالبی جمع آوری شدوبه نام کتاب مقدس تکثیر شد.
3 زرتشت به دست قوم خویش کشته شد.
جهت شفاف تر شدن مطلب در چند روایت زیر دقت نمایید.
در برخی روایات می خوانیم : مشرکان مکه از پیامبر(ص)تقاضا کردند از آن ها جزیه بگیرد و اجازه بت پرستی به آن ها بدهد. پیامبر(ص)فرمود: من جز از اهل کتاب جزیه نمی گیرم . آن ها در پاسخ گفتند: شما چگونه چنین می گویی در حالی که از مجوس منطقهء هجر, جزیه گرفته ای ؟ پیامبر(ص)فرمود: مجوس پیامبر و کتاب آسمانی داشتند.پیامبرشان را به قتل رساندند و کتاب او را آتش زدند.
اصبغ بن نباته می گوید: وقتی علی (ع)بر فراز منبر فرمود: از من سؤال کنید, پیش از آن که مرا نیابید. اشعث بن قیس (منافق معروف ) برخاست و گفت: ای امیرمؤمنان ! چگونه از مجوس جزیه گرفته می شود, در حالی که کتاب آسمانی بر آن ها نازل نشده و پیامبری نداشته اند؟ علی (ع)فرمود: خداوند کتابی بر آن ها نازل کرد و پیامبری مبعوث نمود. 
بر اساس روایتی از امام سجاد(ع)پیامبر اکرم (ص)فرمود: با مجوسی ها طبق سنت اهل کتاب رفتار نمایید.(2)
مرحوم علامه طباطبایی(ره) می فرماید: 
مشرکان قرار گرفته اند. بنابراین از این آیهء شریفه نیز استفاده می شود زرتشتی ها, پیروان پیامبر الهی بودند, امّا همانندسایر ادیان , دین آن ها منسوخ و کتاب آسمانی آن ها تحریف شد>.(3)
پـاورقی: 
1.عبداله مبلغی آبادانی , تاریخ ادیان و مذاهب جهان , ج 1 ص 334ـ 336
2.ناصر مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان , تفسیر نمونه , ج 14 ص 45ـ 46
3.المیزان , ترجمهء فارسی , ج 14 ص 532ـ 537 
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۲۰


پاسخ :
در مورد شخصیت‎ها و چهره‎های تاریخی کمتر کسی را می‎توان یافت که مانند زرتشت چهرة معمائی و مبهمی داشته باشد. شخصیت حقیقی او آن قدر تاریک و مبهم است که برخی از پژوهش‎گران او را اختلافی‎ترین چهرة تاریخ می‎دانند چرا که هم در تاریخ تولد و هم در محل تولد او، اختلافات های فراوانی به چشم می‎خورد که اصلاً قابل جمع نیستند و هم در شخصیت واقعی او مباحث و داستان‎ها و اقوال متفاوت و متضادی وجود دارد به همین جهت گروهی از محققان و نویسندگان در تاریخی بودن شخصیت وی، ‎شک و تردید دارند و شخصیت او را نیز مانند جمعی از بزرگان و قهرمانان ادوار باستانی، افسانه‎ای دانسته‎اند، ولی غالب محققان و دانشمندان معتقدند که زرتشت وجود تاریخی داشته و مولود افسانه و یا زائیدة فرهنگ ساسانی نیست. 
در مورد تاریخ پیدایش زرتشت اختلاف آراء و روایات تاریخی به قدری شدید است که اصلاً نمی‎شود بین آنها جمع کرد این اقوال از 600 سال قبل از میلاد مسیح تا 6000 سال پیش از میلاد، دور می‎زند. امّا بر اساس نظریة مشهور، وی در سال 660 قبل از میلاد به دنیا آمد و در 630 قبل از میلاد (در سن 30 سالگی) به پیامبری مبعوث شد. وی در سال 583 ق. م در سن 77 سالگی در آتشکده‎ای در بلخ (افغانستان)، توسط لشکر قومی مهاجم به شهادت رسید.[1] 
امّا در مورد شخصیت حقوقی زرتشت از باب نمونه به این اقوال، اشاره می‎شود: 
اغلب مورخان اسلامی مانند: طبری،[2] بلعمی،[3] ابن اثیر[4] و میرخواند[5] زرتشت را پیامبر ندانسته، بلکه او را شاگرد ارمیای نبی یا عزیر نبی، دانسته‎اند. 
برخی از مورخان اسلامی مانند مسعودی،[6] دینوری،[7] حمزه اصفهانی،[8] بیرونی[9] و مؤلف تبصرة العوام بر این اعتقادند که زرتشت پیغمبر مجوس بوده است. 
بعضی از نویسندگان فرهنگ فارسی، زرتشت را همان ابراهیم خلیل دانسته‎اند.[10] 
یکی از محققین معاصر بعد از ذکر اقوال مختلف و آراء متضاد می‎گوید: علت این همه تضاد و تناقض در تاریخ زرتشت این است که وی تاریخ درستی ندارد و ردپای این شخصیت ایرانی در تاریخ گم شده است و در هیچ یک از روایات اسلامی و قرآن مجید و همچنین در کتاب مقدسی چون انجیل و تورات ذکری از شخص زرتشت و کتاب اوستا به میان نیامده است، بلکه هر جا که خواسته‎اند از دیانت کهن ایرانی نامی به میان آورند، تنها به لفظ مجوس اکتفا کرده‎اند.[11] 
به هر حال در قرآن مجید هیچ جا سخنی از زرتشت و پیامبری او و یا کتاب اوستا که منسوب به اوست نیامده است. لکن تنها یک بار لفظ «مجوس» در قرآن آمده است و واژة المجوس در زبان عربی به زرتشتیان اطلاق می‎شود. آیة هفدهم سورة حج آنها را در کنار پیروان ادیان دیگر قرار داده و می‎فرماید: «ان الذین آمنوا و الذین هادوا والصابئین والنصاری و المجوس والذین اشرکوا ان الله یفصل بینهم یوم القیامة: آنان که ایمان آوردند و آنان که یهودی شدند و صابئان و نصاری و مجوس و آنان که شرک ورزیده‎اند، خداوند روز قیامت میان آنان حکم می‎کند.» 
در این آیة مردم به سه فرقه تقسیم شده‎اند: 
1. مؤمنان (مسلمانان)؛ 2. اهل کتاب؛ که عبارتند از: یهود، نصاری (مسیحیان)، صابئان[12] و مجوس؛ 3. مشرکان. 
این سه فرقه با ذکر اسم موصول «الذین» از هم جدا شده‎اند؛ ولی چهار گروه اهل کتاب، با حروف وصل «و» به هم پیوسته‎اند. بنابراین «مجوس» از مشرکان مجزا شده و در ردیف یهود، نصاری و صابئان قرار گرفته است. 
البتّه آیة دیگری[13] هم در قرآن هست که هر چند، به صورت صریح در آن از مجوس نام برده نشده است، ولی طبق شأن نزولی که نقل گردیده، آیه دربارة مجوس می‎باشد. 
در حدیثی به این شأن نزول آیه اشاره می‎شود؛ از امام صادق ـ علیه السّلام ـ از «مجوس» سؤال گردید که آیا پیامبری داشته‎اند یا نه؟ امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: آیا به تو نرسیده نامه‎ای که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به مردم مکه نوشتند و آنان را به اسلام دعوت کرده بود و اگر اسلام نپذیرفتند، آمادة جنگ شوند و مردم مکه در پاسخ نوشتند از ما هم جزیه بگیر و ما را به حال خود بگذار تا همچنان بت‎ها را بپرستیم. پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در پاسخ آنها نوشت من غیر از اهل کتاب از کس دیگری جزیه نمی‎گیرم. در جواب دوباره نوشتند آیا تو گمان می‎کنی جزیه را فقط از اهل کتاب دریافت می‎داری، در صورتی که از مجوسیان «هجر» نیز جزیه گرفته‎ای؟ 
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ پاسخ داد: مجوسیان پیغمبری داشتند که او را کشتند و کتابی نیز داشتند که آن را سوزاندند. پیغمبر آنان کتاب خود را بر روی دوازده هزار پوست گاو نوشته بود.[14] 
در روایت دیگر آمده: «اشعث بن قیس کندی، از امام علی ـ علیه السّلام ـ سؤال کرد: چرا با «مجوس» مانند اهل کتاب معامله می‎کنید و از آنها جزیه می‎گیری و حال آن که نه برای آنها کتابی نازل شده و نه پیغمبری برای آنها مبعوث شده است؟ امام علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: ‌آنها کتابی داشته‎اند، خداوند پیامبری در میان آنها مبعوث فرمود و...»[15] 
برخی از مفسران شیعه هم قائلند که مجوسیان اهل کتاب هستند، مرحوم علامه طباطبائی در المیزان تصریح دارند که مجوسیان دارای کتاب بوده‎اند.[16] لکن در جای دیگر احتیاط می‎کند و می‎فرماید: روایات هر چند مجوس را اهل کتاب خوانده که لازمه‎اش آن است که این ملت نیز برای خود کتابی داشته باشد... لکن قرآن هیچ متعرض وضع مجوس نشده و کتابی برای آنها نام نبرده و کتاب اوستا که فعلاً در دست مجوسیان است، نامش در قرآن نیامده... و کلمه اهل کتاب هر جا در قرآن ذکر شده مراد از آن یهود و نصاری است که خود قرآن برای آنان کتابی نام برده که خدای تعالی برای ایشان نازل کرده است.[17] 
جمعی از بزرگان و فقها از روی مدارک معتبر «مجوس» را اهل کتاب دانسته‎اند.[18] 
شیخ طوسی در کتاب خلاف می‎نویسد: «المجوس کان لهم کتاب ثم رفع عنهم... دلیلنا اجماع الفرقه و أخبارهم.»[19] 
بنابر آنچه گذشت جای شک و تردید باقی نمی‎ماند که مجوس از نظر فقها و صاحب نظران یا به طور مسلم اهل کتابند یا لااقل محتملاً اهل کتاب بوده‎اند. امّا این‎که آیا پیامبر مجوس همان زرتشت است یا خیر؟ در این مسئله اختلاف است آنچه معروف و مشهور است آن است که اکثر محققین و مورخین بر این عقیده‎اند که زرتشت همان پیامبر مجوس است و هر جا سخن از قوم مجوس گفته اند زرتشت را قرین آن کرده‎اند و ادعا نموده ‎اند که بنیان‎گذار این دین و پیغمبر این آئین، زرتشت بوده است، لکن برخی دیگر از محققین[20] به این نظریه به دیدة شک نگریسته‎ و حتی منکر این شده‎اند که پیامبر مجوسیان «زرتشت» بوده است و گفته اند اولاً: زردشتیان فرقه‎ای کوچک از مجوسیان بوده است، مجوسی‎ها به چهار فرقه تقسیم می شدند: 
1. کیومرثیه؛ 2. زروانیه؛ 3. مسخیه؛ 4. زردشتیه. 
پس زردشت بنیان‎گذار آئین مجوس و پیامبر همة مجوسیان نبوده است. 
ثانیاً: بر فرض وجود چنین شخصیت تاریخی، او به عنوان یک مصلح و اصلاح‎گری در دین قوم خود که یک سری آئین و مراسم و عقائدی را وارد کرده است، می‎باشد. 
زندیقی از امام ـ علیه السّلام ـ سؤال می‎کند که آیا برای مجوسیان از طرف خداوند پیامبری مبعوث شده است یا نه؟ امام فرمود: «هیچ امتی نیست، مگر این‎که از طرف خداوند منذری برای آنها مبعوث شده است و بر قوم مجوس هم از طرف خداوند پیغمبری با کتاب آسمانی فرستاده شده است، منتهی مجوسیان او را تکذیب کردند و کتابش را انکار نمودند. سپس زندیق پرسید: پیغمبر آنها کیست؟ بعضی‎ها گمان کرده‎اند «خالد بن سنان» است. حضرت فرمود: خالد یک نفر عرب بدوی بوده و پیغمبر نبوده و این سخنی است که مردم بی‎اطلاع می‎گویند. 
آن مرد گفت: آیا پیامبر مجوس زردشت است؟ امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: زردشت در میان مجوس سر و صدایی به راه انداخت و ادعای پیغمبری کرد، عدّه‎ای دعوتش را پذیرفتند و عدّه‎ای دیگر او را تکذیب کردند و از شهر بیرون نمودند و در بیابان طعمه درندگان شد.[21] 
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 
1. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران. 
2. الهامی، داود، ایران و اسلام. 
3. حکمت، علی اصغر، تاریخ ادیان. 
4. ناس، جان بی، تاریخ جامع ادیان، ترجمه: علی اصغر حکمت. 
5. آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 14.[1] . توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، سمت، مؤسسة فرهنگی طه و مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اوّل، 1379، ص 63. 
[2] . تاریخ طبری، چاپ قاهره، ج اول، ص 282 و 402 و 403. 
[3] . تاریخ بلعمی، چاپ کیان پور نسخة دهخدا، ص 206. 
[4] . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، چاپ مصر، ج 1، ص 145 و 146. 
[5] . روضة الصفاء شرح حال گشتاسب. 
[6] . مسعودی، مروج الذهب، چاپ مصر، ج 1، ص 229. 
[7] . دینوری، الاخبار الطّول، ص 28. 
[8] . تسنی ملوک الارض و الانبیاء، ص 27. 
[9] . ابوریحان بیرونی، ترجمه الآثار الباقیه، ص 25. 
[10] . اسدی، لغت فرس، چاپ تهران، ص 7. 
[11] . الهامی، داود، ایران و اسلام، قم، انتشارات مکتب اسلام، 1374. 
[12] . صائبان در قرآن مجید در سه مورد ذکر شد. مرحوم علامه در المیزان ج 14، ص 394 می‎گوید: آنها قومی هستند بین یهود و مجوس و کتابی دارند که آن را به یحیی بن زکریان نسبت می‎دهند. 
[13] . مائده/105. 
[14] . حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، تهران، چاپ آل البیت، ج 11، ص 96، ج 15، ص 126. 
[15] . حر عاملی، وسائل‎الشیعه، کتاب الجهاد، باب 49، حدیث 7؛ توحید صدوق، چاپ مکتبیة الصدوق، ص 306.
[16] . طباطبایی، المیزان (ترجمه)، ج 14، ص 505. 
[17] . همان، ج 3، ص 481 و 482. 
[18] . طوسی، خلاف، ج 9، ص 199 کتاب الجزیه. 
[19] . همان. 
[20] . الهامی، داود، مقاله‎آیة از مجلة تخصصی کلام اسلامی، شمارة 32؛ ص 60 ـ 63. 
[21] . احتجاج طبرسی، چاپ نجف، ج 2، ص 91 و 92.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۱۹


دربارة دین رسمی قبل از زرتشت اطلاعات بسیار زیادی وجود ندارد، و بین مورخان اختلافاتی دیده می شود. به همین جهت جان بی ناس مورخ مشهور می گوید: شرح و بیان داستان پیدایش مذهب زرتشت کار آسانی نیست ... مآخذ موجود چندان روشن و موثق نیستند.[1] 
ولی آنچه از منابع موجود بدست می آید ایرانیان باستان یکتاپرست بوده و دارای دینی الهی بوده اند، هرچند که شاید تحریف شده باشند. و سرنوشت ادیان دیگر را پیدا کرده باشند. 
ولی آنچه از کتب مقدس مانند تورات، انجیل و قرآن استفاده می شود مردم ایران قبل از پیدایش زرتشت دارای دین مجوس بوده اند. هرجا از دیانت کهن ایران نامی به میان آمده است، به لفظ مجوس اکتفا شده است. 
در قاموس قرآن آمده است که لفظ مجوس فقط یک بار در قرآن
[2] بکار رفته و مراد از آن ایرانیان قدیم می باشد که دین آنان را در کنار یکی از چهار دین مشهور دوران باستان قرار می دهد. گفته می شود که مذهب مجوس در اصل مذهب شرک نبوده و در ردیف ادیان توحیدی قرار داشته است.[3] 
یک محقق ایرانی می گوید: در هیچ یک از کتب آسمانی (تورات، انجیل، و قرآن) از کتاب اوستا صریحاً نام برده نشده و هرگاه از مذهب باستانی ایرانیان سخن به میان آمده تنها به نام «مجوس» بسنده کرده اند و این قوم را نمایندة مذهب ایران باستان دانسته اند.
[4] 
قدیمی ترین مدرکی که نامی از مجوس در آن برده شده کتاب ارمیای نبی است.
[5] در منابع مسیحی هم در انجیل متی از چند نفر از مجوسیان یاد شده است.[6] 
بدین ترتیب مجوس در منابع دینی از جمله قرآن و روایات جزو اهل کتاب شمرده شده و در آن روایات تصریح شده که دین مجوس یک دین الهی بوده است. در بعضی از روایات به اسم کتاب مجوس نیز تصریح شده است، آنجا که از امام صادق ـ علیه السّلام ـ از مجوس سؤال کردند فرمود: آنان پیغمبری داشتند که او را کشتند و کتابش را سوزاندند و اسم آن کتاب جاماسب بود و در روایات دیگر اسم مجوس جاماسب و اسم پیغمبرشان اماست آمده است.
[7] 
اما چیزی که هست بسیاری از روی اشتباه زرتشت را پیغمبر مجوس دانسته اند و برای پیغمبر بودن زرتشت از نظر اسلام، آیات و روایاتی که نمونه ای از آنها در بالا آورده شد، دلیل آورده اند، در صورتی که اگر کمی دقت بکنیم خواهیم دید که مجوس غیر از زرتشت است. 
هرچند مسلمانان هم موقعی که ایران را فتح کردند، برای اینکه خون مردم ریخته نشود روی تسامح اسلامی مفهوم لفظ اهل کتاب را تعمیم دادند و با تمام ایرانیان معامله اهل کتاب نمودند. و حتی بعدها بت پرستان اروپا و هند و تبت نیز توانستند به عنوان مجوس در قلمرو اسلامی بسر برند.
[8] 
ولی تطبیق زرتشت با مجوس اشتباه است. و می توان گفت دین قدیم طوائف آریا همان آئین مجوس بوده است. بعدها مانند ادیان دیگر الهی تحریف شده و تعالیم آن با خرافات و موهومات زیادی آمیخته گردیده است. و زرتشت را اگر به عنوان یک حقیقت تاریخی بپذیریم در دوران بعد پیدا شده و در آئین مجوس اصلاحاتی بعمل آورده است. به این معنی زرتشت خود مؤسس دین نبوده، بلکه از نو همان تعالیم مجوس را مطرح ساخته است. 
بعدها مجوسها به چهار فرقه تقسیم شدند: 
فرقه اول کیو مرثیه، فرقه دوم زروانیه، فرقه سوم مسخیه و فرقه چهارم زرتشتیه که به نام زردشت معروف گردیده است. 
بنابراین زرتشتیان فرقه کوچکی از مجوس هستند و این که اکنون مجوسیان را زرتشتی می نامند، به اعتبار نامگذاری کل به اسم جزء است.
[9] 
آنچه که امروز به صورت آئین زرتشت مطرح است همان آیینی نیست که زرتشت پس از اصلاح دین مجوس آنرا مطرح کرد، بلکه به شهادت بسیاری از مورخان، کیش زرتشت در عهد ساسانیان تحریف و تعالیم او با خرافات آمیخته شد. استاد مطهری در این رابطه می فرمایند: به هر حال در این جهت شکی نیست که دین زرتشت در دوره های بعد خصوصاً دورة ساسانی، چه از نظر اصول عقاید و چه از نظر احکام و مقررات به پستی گراییده است.
[10] 
آنچه که امروزه به عنون عقاید و اصول اخلاقی در آیین زرتشت مشاهده می شود، عبارتند: 
1. احترام به آتش به عنوان یکی از مظاهر خدای روشنایی، و افروخته نگه داشتن آن، و انجام مراسمی خاص در اطراف آن در معابدی به نام آتشکده، مشخصترین ویژگی این آیین است.
[11] 
2. کتاب آسمانی زرتشتیان اوستا نام دارد که به معنای اساس و بنیان و متن است. این کتاب، به خط و زبان اوستایی نوشته شده است که به ایران باستان تعلق دارد و با زبان پهلوی و سانسکریت همریشه است. 
اوستا 5 بخش دارد: 
1ـ یَشنا (جشن و پرستش) این قسمت معروفترین قسمت اوستاست. 
2ـ ویشپِرَد (همة سروران) مشتمل بر نیایش. 
3. وِندیداد (قانون ضد دیو) دربارة حال و حرام و نجس و پاک. 
4. یَشتها (نیایش سرود و تسبیح). 
5. خرده اوستا (اوستای کوچک) دربارة اعیاد و مراسم مذهبی و تعیین سرودهای آنها.
[12] 
3. در این که زیربنای تعالیم زرتشت چیست «ثنویت» یا (چند خدایی) یا احیاناً «توحید» و یگانه پرستی؟ در این باره نیز میان محققان و صاحبنظران اختلاف وجود دارد. 
پرداختن به همة این اختلافها از عهدة این مقاله خارج است، امّا آنچه مسلّم است، این است که هر یک از بخشهای اوستا منشأ این اختلاف گردیده است که در اوستا عقیده بر تعدد خدایان مبنی بر طبیعت پرستی و سپس ثنویت و دوگانه پرستی و بالاخره وحدت و یکتا پرستی همه جا جلوه گر است.
[13] 
در آیین زرتشت از خدا به عنوان آهورا مزدا نام برده شده که برای خودش 6 دستیار دارد. 
4. در این آیین انتظار سه منجی از نسل زرتشت مطرح است. این منجیان یکی پس از دیگری جهان را پر از عدل و داد خواهند کرد. 
1ـ هوشیدَر، 1000 سال پس از زرتشت ظهور خواهد کرد. 
2ـ هوشیدَرماه، 2000 سال پس از زرتشت. 
3. سوشیانت، 3000 سال پس از زرتشت که با ظهور او جهان پایان می یابد.
[14] 
5. اصول اخلاقی زرتشت به سه اصل عملی استوار است؛ گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک، که این اصول در بسیاری از آیینها با عبارتهای مختلفی یافت می شود. 
در اسلام خلقت هیچ چیزی به شیطان نسبت داده نمی شود و اساساً شیطان قوه خلاقه ندارد. از نظر اسلام همة اشیاء با دست قدرت خداوند به وجود آمده است. در صورتی که اهریمن در اوستا به صفت آفریننده متصف شده و می تواند علاوه بر دیوها و پریان نامرئی جانداران محسوس و مرئی از قبیل: وزغ، مورچه، مار، عنکبوت، حشرات و گرگ را خلق کند و بیماری و آفت از قبیل: سیل، زلزله، طوفان و باد خطرناک پدید آورد.
[15]
مرگ و سرما و زمستان در دین زرتشت مخلوق اهریمن است. 
اما در دین اسلام خالق مرگ خداست و سرما و زمستان نیز حادثه سودمند و مفیدی می باشد. 
آنچه حاصل شده این است که آئین زرتشت یکی از فِرَق چهارگانه مجوس است، مردم ایران قبل از این آئین بر دین مجوس بوده اند و آئین زرتشت بخاطر خرافاتی که در آن راه یافته با فطرت بشری ناسازگار است، در عین حال امروزه پیروان اندکی دارد. 
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 
1. خدمات متقابل اسلام و ایران، استاد شهید مطهری. 
2. آشنایی با ادیان بزرگ، حسین توفیقی.
[1] .جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، 1370، ص 450. 
[2].حج/17. 
[3] . اقتباس از مبلغّی آبادانی، عبدالله، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، چاپ اول، 1373، ج 1، ص 368. 
[4] . اقتباسی از تاریخ ادیان و مذهب جهان، همان، ص 398. 
[5] . تورات، باب 39، جمله 13، به نقل از: مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1375، ص 298. 
[6] . انجیل متی، باب دوم از اول تا آخر، ص 2 و 3، به نقل از اسلام و ایران، همان. 
[7] . حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل کتاب الجهاد، چاپ بیروت، باب 49، حدیث 3 و 5. 
[8] . زرین کوب، دکتر عبدالحسین، کارنامة اسلام، انتشارات امیرکبیر، چاپ نهم، 1382، ص 1، فصل اول. 
[9] . مجله تخصصی کلام اسلامی، مؤسسه امام صادق ـ علیه السّلام ـ ، ص 61، شمارة 32. 
[10] . مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1375، ص193. 
[11] . ایزد پناه، مهرداد، دین زرتشت، انتشارات محور، چاپ اول، 1382، ص 101. 
[12] . آشنایی با ادیان بزرگ، همان، ص 64. 
[13] . مجله تخصصی کلام، مؤسسه امام صادق، شماره 33، ص 51. 
[14] . آشنایی با ادیان بزرگ، همان، ص 66. 
[15] . خدمات متقابل اسلام و ایران، همان، ص 94.
سایت اندیشه قم .
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۱۸


پاسخ :
ایرانیان قبل از زرتشت پیرو دینی بودند که از آن تعبیر به آیین مجوس می‌شد. بعدها شخصی به نام «زرتشت» در میان مجوس قیام کرده و به اصلاح آیین مجوس پرداخت. مؤلف تاج العروس می‌گوید: «مجوس بر وزن صبور مردی بود با گوش‌های کوچک که برای ملت مجوس دینی وضع کرد و مردم را به آن فرا خواند. به طوری که بعضی‌ها گمان کرده‌‌اند، او «زردشت» فارسی نیست؛ زیرا زردشت بعد از ابراهیم بوده در صورتی که مجوس دین قدیم است و زردشت بعدها آن را تجدید کرده و تغییراتی داده است»
[1] 
طبق بیان فوق زردشت مصلحی بوده که در میان مجوس ظهور کرده و آیین زردشت در ادامه و طول آیین مجوس و از شاخه‌های آن است که با گذشت زمان گسترش یافته و جایگزین و تنها قرائت از دین مجوس شده است و امروزه از آن تعبیر به دین زردشتی می‌شود. این دین سرنوشتی پر فراز و نشیب دارد و چون زمانی به شدت مورد حمایت حکومت ساسانی بود، گسترش فراوانی یافت، اما بعد از سقوط این دولت و ورود اسلام به ایران، ناگهان فرو ریخت و آثار کتبی و ماندگار چندانی از خود به جا نگذاشت و آنچه از این آیین به جا مانده، بسیار پراکنده و مبهم و گاهی نامفهوم است با این همه می‌توان انتقادهای کلی بر این آیین را در موارد زیر خلاصه کرد. 
1 . انحراف از توحید: 
هر چند آیین زرتشت را می‌توان اصالتاً دینی توحیدی نامید، اما گویا بعد از مرگ زرتشت دو گانه‌پرستی بر این آیین غلبه کرد و «اندیشة توحید که زردشت تعلیم می‌داد نیز دست‌خوش تغییراتی گردید».
[2] و دو عنصر اهورامزدا و اهریمن، در این آیین نمایان شد که هر کدام به نوعی دعوی خالقیت داشتند. با استقلالی که اهریمن در مقابل اهورامزدا داشت لفظ دوگانه‌پرستی، شایسته مؤمنین زرتشت می‌شد. زرتشتیان گمان می‌کردند با استناد بدی‌ها و شرور به اهریمن به تنزیه و تقدیس اهورامزدا پرداخته‌اند، ولی نمی‌دانستند که این اعتقاد آنان را به شرک نزدیک می‌کند. گذشته از انتقادها و ایرادات فلسفی بر وجود دو خالق مستقل، تفکیک بین مخلوقات این دو خالق نیز چندان ممکن نیست و شروری را که عدم مطلق یا عدم نسبی هستند، نمی‌توان مخلوق دانست در واقع آیین زردشت با این ثنویت که دچار آن شده در تبیین و توضیح مبدأ عالم دچار مغلطه شده و نمی‌تواند تبیینی روشن از آغاز جهان و انسان داشته باشند و به سؤال از کجا آمده‌ایم، پاسخ روشن و مستدل بدهد. 
2 . تقدیس آتش 
یکی از نشانه‌های زرتشتیان، تقدیس آتش است و در ایران قبل از اسلام آتشکده‌های فراوانی وجود داشت که آثار برخی از آنان تاکنون نیز باقی مانده است، هر چند زرتشتیان وجوهی را برای تقدیس آتش ذکر می‌کنند ولی دلیلی عقلی و فلسفی برای این تقدیس وجود ندارد و این افراط غیرعقلانی در تقدیس آتش، باعث شده که عده‌ای آنان را آتش‌پرست بنامند.
[3] 
3 . ازدواج با محارم 
یکی دیگر از خصوصیاتی که در بیشتر کتابها به زرتشتیان نسبت داده شده، ازدواج با محارم (یعنی خواهر، مادر و دختر) است و در تاریخ نیز به این امر اشاره شده است که برخی از پادشاهان و بزرگان زرتشتی با محارم خود ازدواج کرده‌اند. 
«در کتابی که آن را به «نیک شاپور» از دانشمندان زمان خسرو اول نوشین‌روان نسبت داده‌اند و شرحی از معراج روح است، چنین آمده است که در آسمان دوم روان‌های کسانی را دیده است که «خویتک دس» (ازدواج با محارم) کرده بودند و تا جاویدان آمرزیده شده بودند و در دورترین جاهای دوزخ، روان زنی را گرفتار عذاب جاودانی دیده، زیرا که «خویتک دس» را بهم زده است...».
[4] 
هرچند این عمل یعنی ازدواج با محارم در اصل دین مجوس و آیین اصلاحی زرتشت، وجود نداشت، ولی بعدها به اسم دین چنان شهرت یافته که آن را جزو ارکان آیین زرتشت به حساب آورده‌اند، چنان که یعقوبی می‌گوید: «ایرانیان با مادران و خواهران و دختران خود ازدواج می‌کردند و این کار را نوعی صله رحم و عبادت می‌دانستند».
[5] 
4 . دفن نکردن مردگان 
زرتشتیان به جاودانگی روح عقیده دارند آنان می‌گویند: روان پس از ترک جسم تا روز رستاخیز در عالم برزخ می‌ماند، هم‌چنین آنان به صراط، میزان اعمال، بهشت و دوزخ معتقدند.
[6] با این همه مانند مؤمنین به سایر ادیان الهی مردگان خود را دفن نمی‌کنند، بلکه اجساد مردگان خویش را در درون دخمه یا برج خاموشان، قرار می‌دهند، تا خوراک پرندگان گوشت‌خوار شوند.[7] این عمل که یکی از نشانه‌های بارز زرتشتیان است به دلیل افراط در تقدیس خاک و آب و آتش، به وجود آمده است آنان به گمان این که دفن مردگان موجب آلودگی خاک می‌شود از دفن آنها خودداری می‌کنند و بر ناکارآمدی دین خود در ارایه برنامه صحیح زندگانی، صحّه می‌گذارند. 
5 . حمایت از نظام طبقاتی: 
یکی دیگر از مشخصات آیین زرتشتی حمایت از نظام طبقاتی می‌باشد. در دوره ساسانیان که دین زرتشتی دین رسمی و مورد حمایت دولت بود، مردم به طبقات مختلفی تقسیم شده بودند که هیچ یک نمی‌توانست از طبقه خود به طبقه بالاتر برود. و اصول و نظامات طبقاتی به شدیدترین وجهی در آن اجرا می‌شد. مسعودی در مروج‌الذهب می‌نویسد: «اردشیر بن بابک سرسلسلة ساسانیان مردم را هفت طبقه قرار داد».
[8] و البته این قانون اجتماعی از سوی متولیان دین زرتشت یعنی موبدان به شدت حمایت می‌شد و حتی در مورد آتشکده‌ها هم مورد اجرا قراری گرفت و آتشکده‌ای به شاهان و شاهزادگان اختصاص داده می‌شد و آتشکده دیگر برای موبدان تعیین می‌گشت و آن دیگری به مردم عادی اختصاص می‌یافت و بدین ترتیب نظام طبقاتی حتی در مسائل مذهبی هم رعایت می‌شد. و همه اینها ریشه در نژادپرستی و به تعبیری خون‌پرستی داشت، زیرا زرتشتیان دوره ساسانی اهمیت زیادی به پاکی خون خاندان‌ها می‌دادند.[9] 
6 . غیرعقلایی بودن احکام عملی آیین زرتشت: 
درکتاب اوستا که کتاب دینی زرتشتیان به شمار می‌آید، احکامی بیان شده که نه تنها غیرعقلایی است، بلکه گاهی انجام دادن آنها محال است و امکان وقوعی ندارد. به طور مثال درباره زنی که بچه مرده‌ به دنیا بیاورد، چنین حکم داده شده که آن زن باید به نقطه‌ای دوردست برده شده و دور از آب و آتش نگهداری شود و تنها بعد از خوردن چندین جام «گُمیز» (پیشاب گاو نر) آمیخته با خاکستر، می‌تواند شیر بنوشد، ولی باز حق نوشیدن آب را تا چندین روز ندارد.
[10] 
هم‌چنین در وندیداد آمده است اگر کسی سگ آبی را بکشد باید «ده هزار تازیانه با اسپهه ـ اشترا، ده هزار تازیانه با سرو شوچرن بدو بزنند و باید اَشَوَنانه و پرهیزگارانه ده هزار بسته هیزم سخت و خشک و پاک را چون تاوانی به روان سگ آبی به آتش اهورامزادا بیاورد...» و البته حکم به این جا ختم نمی‌شود بلکه باید ده ‌هزار مار، ده‌ هزار سنگ پشت، ده‌ هزار قورباغه، ده هزار مورچه، ده هزار کرم خاکی، ده هزار مگس و... را بکشد و خانه و زمینی را به روان سگ آبی داده هیجده استبل ویران شده را بازسازی و هیجده سگ را از ناپاکی‌ها پاک کرده، هیجده مرد را طعام دهد و ...
[11] تا گناه او بخشیده شود. 
با توجه به مطالبی که در بخش اعتقادی در مورد دوگانه‌پرستی دین زرتشت گفته شد و هم‌چنین احکام عملی از قبیل ازدواج با محارم و کفاره‌های سنگین غیر عقلایی، می‌توان با جزم گفت که دین زرتشت نمی‌تواند مؤمنین به خود را از حیث اعتقادی و رفتاری سعادتمند سازد و برنامه زندگانی‌آنها باشد و انسان را به سعادت دنیوی و اخروی برساند. 
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 
1 . خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مطهری (مجموعه آثار، ج 14). 
2 . تاریخ جامع ادیان، جان بی ناس. 
3 . آشنایی با ادیان بزرگ، حسین توفیقی.

[1] . حسینی، سید محمد مرتضی، تاج‌العروس، تحقیق محمد الطناحی، دارالهدایه، 1339ق، ج16، ص 495. 
[2] . بی‌ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ پنجم، 1370، ص 468. 
[3] . مطهری، مرتضی، مجموعه‌آثار، (خدمات متقابل اسلام و ایران)، انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1419 ق، ج14، ص 219. 
[4] . همان، ص 260. 
[5] . تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 152، به نقل از مجموعه آثار، ج 14، ص 262. 
[6] . توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان، انتشارات سمت، چاپ اول، 1379، ص 66. 
[7] . تاریخ جامع ادیان، ص 482. 
[8] . مروج الذهب، ج 1، ص 152، به نقل از مجموعه آثار، ج 14، ص 249. 
[9] . ر.ک: مجموعه آثار، ج 14، ص 251. 
[10] . ر.ک: دستخواه، جلیل، اوستا، ج 2، ص 715 و 716، فرگرد پنجم ص 46 و 57، انتشارات مروارید، چاپ اول، 1370. 
[11] . اوستا، ج 2، ص 822 وندیداد فرگرد چهارم.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۱۷

آیین زرتشت از دیدگاه آرتور کریستینسن




یکی از شیوه های نقد مناسب آیین زرتشت این است که از نگاشته های پژوهشگران چرب‌دست استفاده شود. به عنوان نمونه در مقاله زیر بر اساس نوشته های آرتور کریستینسن نکاتی تقدیم می شود:
1.این فرد،حدود سی سال مشغول تحقیق در مورد حکومت ساسانی(که حکومتی مذهبی_زرتشتی بود)، بوده است.از آنجا که این حکومت بسیار مذهبی بوده است لذا توضیحات این مورخ در مورد دین زرتشت بسیار مهم و معتبر است.
2.نویسندۀ مورد نظر نویسنده ای بی طرف یا حتی شاید بتوان گفت که طرفدار ساسانیان است، چنانکه سربازان مسلمان را که ساسانیان را سرنگون کردند،در کتابش قومی وحشی،مینامد.
پیشاپیش به کسانی که از عنوان کتاب کریستینسن ایراد میگرند که این کتاب مربوط به ساسانیان است و بین زمان ایشان و زرتشت(ع) فاصلۀ زیادیست، عرض میکنم که این نویسنده به علت اینکه ساسانیان حکومتی مذهبی بودند تحقیقات زیادی هم در مورد زرتشت کرده است که اگر کتاب را بخوانند متوجه میشوند.


آرتور کریستینسن مؤلف کتاب "ایران در زمان ساسانیان" میگوید:

« اکثر دانشمندان بر آنند که مزدای ایرانیان که به معنای دانا و بزرگترین اهورا میباشد، همان ورونه قدیم است، که نام اصلیش در نزد اقوام ایرانی فراموش شده است.از لحظۀ ورود ایرانیان به عرصۀ تاریخ، ما به دو شکل مختلف از مذهب ابتدایی آنها برخورد میکنیم.یک دسته به پرستش میترا(در متون ایرانی:میثره miθra) مشغولند،که در این هنگام در رأس دیوها قرار دارد و دستۀ دیگر، که خدای بزرگ آنها مزدا است...

زردشت پیامبر نیز از میان این دسته در نقطه ای از ایران شرقی ظهور کرد(نیبرگ،دین،ص 260 به بعد) زردشت در گاتاهای خود که نوعی موعظات نبوی به شعر بود، آیین پرستش مزدا را اصلاح و آنرا بر پایۀ محکمی استوار کرد.»(ایران در زمان ساسانیان، ص 14)



لذا معلوم میشود که زرتشت(ع) اولین کسی نبوده است که (در بین ایرانیان) سخن از پرستش مزدا زده است و مانند هر پیامبر دیگری برای اصلاح در مکتب توحید آمده است.



آیا آئین زرتشت امروزی به یک خدا اعتقاد دارد؟




باز هم پاسخ منفی است:


«در بین یاوران مزدا با شش ایزد برخورد میکنیم، که بعد از زردشت بر آنها نام مشترک "امشاسپند" نهاده اند. و آنها از این قرارند: وهومنه(بهمن،اندیشۀ نیک)، اشه(نظم نیکو یا حقیقت)، خشثره(تسلط)، آرمیتی(تقریبا":پاکی روح)، هوروتات(خرداد،کمال یا صحت)و امرتات(امرداد،بی مرگی)،در رأس این شش امشاسپند باید سپنتامینو(گوهر یا خرد توانا،که نوعی تجلی ذات مزدا میباشد) را قرار داد و بدین ترتیب تعداد امشاسپندان هفت است.در گاتاها هنوز این شش یا هفت امشاسپند دستۀ بخصوصی نیستند و همچنین در آنجا دو ایزد،سروش و اشی، را باز میابیم که سابقا" در گرد مهر بودند(یعنی جزء ایزدهای میترا پرستان محسوب میشدند!!)در گاتاها هنوز تا اندازه ای روابط بین ایزدان و قوای طبیعت و عناصر دیده میشود،مثلا" آرمیتی الهۀ زمین است»(ایران در زمان ساسانیان،ص 15)



دوستان عزیز برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد این ایزدها(!) میتوانند به بخش پیوست کتاب اوستا(به گردآوری جلیل دوستخواه) مراجعه کنند.



با توجه به این تفصیلات، راهی نداریم جز اینکه که یا بگوییم که دین زرتشت هم مثل بسیاری از مذاهب ساختگی مکتبی کفرآلود بوده است یا اینکه بگوییم دین زرتشت هم مثل مثل آئین یکتاپرستی که در بین اعراب جاهلی به شرک گرایید،دچار تحریف شده است.چنانکه آرتور کریستینسن میگوید:

« دین زردشت،یکتاپرستی ناقص است:در این دین ایزدان بسیار وجود دارند، ولی میتوان گفت که آنها تجلیات ذات مزدا و در عین حال مجریان ارادۀ اویند، که یگانه خواست خداییست. »(ایران در زمان ساسانیان،ص16) چنانچه میبینید نویسنده قصد دارد چند خدای موجود در آیین زردشت را با توجیهات مسیحیان توجیه کند.اگر این توجیه را نیز بپذیریم مشخص میشود که از نظر آئین زرتشت توحید مثل توحید مسیحیون مخدوش شده است.در واقع این مکتب نیز چون دین مسیح دستخوش تحریفاتی شده است.(در مورد اینکه خدا در چیزهای دیگر تجلی نمیکند بعدا" سخن میگوییم)



آیا اوستا تحریف شده است؟



پاسخ به این سؤال مثبت است:



"بین اوستای معروف به «قدیم»، که گاتاها هسته و مغز آنرا تشکیل میدهد و «اوستای جدید» چه از لحاظ افکار دینی و چه از لحاظ مقام خدایان و ایزدان فرق بارزی وجود دارد.چون پس از زردشت نتوانسته اند خدایان و ایزدانی که مقبول عامۀ مردم بودند،به کلی از میان ببرند،ناچار این ایزدان را در ردیف ایزدان مخصوص گاتاها قرار دادند(!) یشتهای قدیم،در ستایش ایزدانی چون میثره(میترا) و اردوی سورا آناهیتا و ستارۀ تیشتریهtištrya(تشتر که آنرا با شعرای یمانیsirius یکی میدانند)،ورثرغنه(بهرام) و خورنه(فر،خره) و فروشیها(فروهرها،فرشته های حافظ مؤمنان) و غیره با افکار و عقاید زردشتی تطبیق شد و علاوه بر آن یشتهای جدیدی طبق آئین زردشت سرودند.



این عمل زمانی انجام شد که کیش زردشت هنوز محدود به نواحی شرقی ایران بود.بعدها این جنبش دینی ماد را فراگرفت و طبقۀ روحانیون آنجا یعنی «مغان» عاملان غیور و سرسخت و متعصب این کیش شدند.تاریخ زردشتی شدن ماد بدرستی معلوم نیست،همینقدر میدانیم که در زمان داریوش و خشیارشا، قوم ماد زردشتی بود،درحالی که پارسها از یک نوع مزداپرستی غیر زردشتی پیروی میکردند.از این پس سرزمین ماد مرکز دین زردشت به شمار آمد و این دین در تحولات بعدی خود تحت تأثیر افکار طبقۀ مغ قرار گرفت و در نتیجه طراوت خویش را از دست داد و در قالب اصول فقهی خشک و خسته کننده ای درآمد.دستورات دینی جدید برای تنظیم جزئیات زندگی مؤمنان وضع شد و اینان ناگزیر بایستی خود را از شر حملات عدۀ کثیر از شیاطین و عفریتهای گوناگون،که دیو نام گرفتند،حفظ کنند.به داستان رستاخیز و روز شمار، تفاصیل و شاخ و برگ زیادی افزودند،که طبق آنها از نطفۀ مخفی زردشت تا سه هزار سال در هر هزاره یک منجی خواهد آمد و با ظهور آخرین منجی یعنی استوت ارته،که سوشیانت یا منجی اصلی و اخص است،این دنیا پایان میپذیرد...



کتاب موسوم به وندیداد(وی دیوه داته یعنی «قانون ضددیو») در چنین محیطی نوشته شده است.این کتاب به زبان اوستایی است،که هر چند زبان مادها نبود،در آنجا هم همچنان برای تألیفات دینی به کار میرفت."(ایران در زمان ساسانیان،ص17)



پس بنا بر شواهد تاریخی دین زردشت و سرودهای او(اوستا) پس از مدت کوتاهی دچار تحریف شده است.البته آنچه باور به سوشیانت است را ما قبول داریم ولی اینکه هر هزار سال یکبار یک منجی بیاید و در سومین هزاره سوشیانت چیزیست که اشتباه بودن آن بدیهیست چه نه تنها بیش از سه هزار سال از زرتشت گذشته و سوشیانتی رؤیت نشده بلکه جای سؤال است که منجی هزارۀ قبلی که بوده است؟
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۱۶

دلایل تعدد زوجات پیامبر
برخی از مخالفان اسلام، که مفهوم زندگی را جز ارضای تمایلات جنسی و اشباع غرایز و امیال حیوانی چیز دیگری نمی دانند، هر روز به عناوین مختلف و صورت های گوناگون اشکالات و شبهاتی را به اسلام و احکام مقدّس آن و نیز شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله) وارد می کنند; از جمله اینکه: فلسفه تعدّد همسران پیامبر چه بوده است؟ چرا پیامبر با ازدواج های متعدد از قانون چهار زن دایمی که بر مسلمانان تشریع گردیده، تجاوز کرده است؟ آیا پیامبر با توجه به وظیفه سنگین و رسالت بزرگی که بر عهده داشت، سزاوار بود همسران متعدّدی اختیار کند؟ و سرانجام اینکه: آیا تعدّد همسران پیامبر از روی شهوت و هوسرانی نبوده است؟ (البته به اصل مسئله تعدّد زوجات در اسلام نیز اشکالات و شبهات زیادی وارد شده است که پاسخ به آن خود نوشتار مفصّل و مستقلی می طلبد و از عهده این مقاله خارج است.)
این شبهه در ذهن برخی از محققان و اندیشمندان غربی چنان ریشه دوانیده که عامل شهوت را مسلّم پنداشته اند; مسئله ای که آنها را از دست یافتن به حقیقت بازداشته است. گوستاولوبون که تحقیقات گسترده ای درباره اسلام انجام داده است، در کتاب تمدّن اسلام و عرب می گوید: «اگر از پیامبر بتوان انتقادی کرد، فقط همان محبّت مفرطی است که به زن داشته است.»([1])
شبهه مذکور اگرچه در ابتدا توسط معاندان اسلام و یا جاهلان به تاریخ اسلام و شخصیت واقعی پیامبر(صلی الله علیه وآله)مطرح گردید، لیکن به دلیل ظاهر فریبنده ای که دارد، می تواند در افکار عده ای از مسلمانان که اطلاعات عمیق دینی و مذهبی ندارند نیز، در حد سؤال، مطرح گردد. از این رو، نوشتار حاضر بر آن است تا با تشریح فلسفه و علل ازدواج های پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)، اهداف عالی و مقدّس و نیز شخصیت حقیقی آن حضرت را، که از این اتّهامات ناروا به دور است، مشخص سازد. اما پیش از آن به طور اجمال به تعداد همسران و فرزندان آن حضرت اشاره می شود.

همسران و فرزندان پیامبر(صلی الله علیه وآله)

مورخان در تعداد زنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) اختلاف نظر دارند. برخی مانند ابن هشام تعداد آنان را سیزده([2]) و بعضی مانند مسعودی([3]) و ذهبی([4]) پانزده و کسانی مثل حاکم([5]) و ابن سعد([6]) تا هجده نفر دانسته اند. سبب این اختلاف آن است که بعضی از مورخان، آن تعداد از زنانی را که به عللی از پیامبر(صلی الله علیه وآله)جدا شدند و یا کنیز آن حضرت محسوب می شدند (مثل ماریه قبطیه([7])) جزو همسران تلقّی کرده اند. اما آنچه مورد اتّفاق مورخان بزرگ شیعه و اهل سنت می باشد این است که اولا، تعداد همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله) تا زمان تحریم انتخاب همسر ـ که با نزول آیه 52 سوره احزاب ([8]) اعلام گردید و پیامبر(صلی الله علیه وآله) با آنها هم بستر شد ـ یازده نفر بودند. و ثانیاً، هنگام رحلت آن بزرگوار، نه تن از همسران آن حضرت زنده بودند. اسامی آن یازده نفر از این قرار است: خدیجه، سوده، عایشه، زینب دختر خزیمه، حفصه، امّ سلمه، زینب دختر جحش، جویریه، امّ حبیبه، صفیه و میمونه. از میان اینها حضرت خدیجه کبرا و زینب دختر خزیمه در زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه وآله) از دنیا رفتند.
پیامبر(صلی الله علیه وآله) از بین همسران خود تنها از خدیجه صاحب فرزند شد. خدیجه فرزندانی به نام های زینب، امّ کلثوم، رقیه، فاطمه، قاسم و عبدالله (ملقّب به طیّب و طاهر) به دنیا آورد. خداوند نخواست همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله)پس از خدیجه از او صاحب فرزند شوند، مگر کنیز آن حضرت به نام ماریه قبطیه، که از پیامبر صاحب فرزندی به نام ابراهیم شد.([9])
گفتنی است که پیامبر زمان تولّد ابراهیم، همه فرزندان خود بجز حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) را از دست داده بود و آن حضرت(علیها السلام)هم در خانه شوهر به سر می برد.

علل تعدّد همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله)

این علل را می توان به دو قسم عمومی و اختصاصی تقسیم کرد. ما ابتدا به علل عمومی، که همه ازدواج های پیامبر اسلام را به طور کلّی شامل می شود، اشاره می کنیم و سپس به علل اختصاصی هر یک از ازدواج ها به طور جداگانه می پردازیم:
علل عمومی

در این بخش ابتدا به نظریات بعضی از اندیشمندان اسلامی و سپس دیدگاه های تعدادی از محققان غربی اشاره می کنیم. علّت کلّی ازدواج های پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بر اساس مصالح و حکمت هایی بود که در انجام مأموریت الهی به آنها نیازمند بود; چرا که اگر هدف عیش و نوش و شهوترانی بود، همانند پادشاهان و سلاطین به جای زنان سالخورده و بیوه، دختران زیبا را اختیار می کرد. محمّد رشیدرضا صاحب تفسیر المنار می نویسد: «حکمت عمومی که آن حضرت را در سال های آخر عمر و ایّام کهولت و اشتغال به تدبیر امور مردم و هنگام دفاع از دشمنان مهاجم وادار به ازدواج نمود، بر اساس یک سیاست بسیار عالی و روشی پسندیده بود.»([10])
به عبارت دیگر، یکی از علّت های این ازدواج ها محکم کردن ستون های ساختمان دین و ثابت نمودن پایه های اسلام بود. اشتیاق به دعوت اسلامی، حضرت را وادار کرد تا پیوند دامادی با کسانی ایجاد کند که بتوانند به عنوان تکیه گاهی برای او نیرویش را برای دعوت مردم به اسلام، چندین برابر کنند. علّت دیگر این ازدواج ها، مهر و شفقت و دلسوزی و رحمت آن حضرت نسبت به زنان بیوه و بی یاور بود. اگر نیروی هوا و هوس و عشق و شهوت بر نفس پیامبر غالب بود، پیش از نبوّت می توانست هر زنی را اختیار کند; او در آن زمان در ابتدای جوانی و کمال نیرومندی بود و هیچ قانونی نمی توانست بین او و خواسته هایش مانع شود، بخصوص که آن حضرت از این جهت مورد رغبت و توجّه شدید مردم بود و همه علاقه مند بودند هر زنی را تقدیم او کنند، اما آن حضرت هرگز این کار را نکرد.
به رغم اینکه مردان عرب آن روز بر حسب عادت، زنان زیادی (حتی بیش از ده زن) می گرفتند، امّا پیامبر اسلام پیش از بعثت تنها با حضرت خدیجه ازدواج کرد. شهید مفتح در این باره می نویسد: «محمّد در سن جوانی و در بحبوحه قدرت غریزه جنسی با زن سالخورده به سر می برد. یعنی او در حالی که 25 سال دارد، خدیجه 40 ساله را به عنوان همسری می پذیرد، 25 سال یا 24 سال با همین زن زندگی می کند و همسر دیگری اختیار نمی نماید... زنانی را که پیغمبر به عنوان همسری انتخاب نمود نوعاً سالخورده و شوهر رفته بودند که پیامبر اسلام شوهر دوّم یا سوّم آنان محسوب می شد، اگر انگیزه او در این ازدواج ها پاسخ تقاضای غریزه بود، باید به دختران و زنان زیبا و جوان بسیاری که افتخار می کردند پیغمبر اسلام آنان را بپذیرد اعتنا و توجهی می نمود و خواسته آنان را قبول می کرد، در حالی که حضرت این گونه پیشنهاد را رد می کرد.»([11])
مرحوم کاشف الغطاء علل تعدّد همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله) را چنین بیان می کند: پیامبر اسلام با قبول کثرت زوجات و همسران متعدّد خواسته است نمونه بارز و برهان روشن خویشتن داری، استقامت و رعایت مساوات و عدالت را مجسّم سازد. آن حضرت در تمام ادوار زندگی خانوادگی مظهر کامل عدالت و انصاف بود. با اینکه زنان آن بزرگوار از نظر سن و جمال و شرایط خانوادگی و حسب و نسب همگی در یک سطح نبودند و اختلافات فاحشی در جهات نامبرده داشتند، در عین حال،
همگی در پرتو عدالت و مساوات و رعایت شأن یکدیگر، بدون کوچک ترین اختلاف و ناراحتی با هم به سر می بردند... و تنها خواسته شان این بود که در روز قیامت به عنوان همسر پیامبر اسلام محشور گردند.
کسی که شرح زندگانی رسول خدا را مطالعه کند، در ذهن خود این گونه مجسّم می کند که پیامبر همانند شخص فارغ البالی است که هیچ گونه غم و اندوه و اهل و عیال و یا هیچ گونه علاقه و ارتباطی با زن نداشته است. دلیلش آن است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) در طول زندگی خود با همسران متعدّد، همواره به عنوان فرمانده لشکر اسلام، تبیین کننده احکام دینی، قاضی خصومت ها، برپا کننده نماز جماعت، زاهد و عابد (که گاهی از کثرت عبادت پاهایش ورم می کرد و شب تا صبح در تهجّد و شکرگزاری به سر می برد) مطرح بود. حال چنین کسی چگونه توانسته است زنان متعدّد را اداره کند و افکارش را از توجه به مسائل اساسی و بنیادی اسلام باز ندارد؟ آیا این خود یک معجزه نیست؟ و آیا حقیقت جز این است که این ازدواج ها مصالح و عللی ماورای شهوت و هوای نفس دربر داشته است؟([12])
عباس محمود عقاد پس از بیان علل عمومی و اختصاصی می گوید: «هیچ یک از همسران رسول خدا، به تشرّف زوجیت وی نایل نیامدند مگر اینکه مردانگی و شرف یا مصلحت مردم و بزرگداشت آیین اسلام موجب آن گردید و آنچه در این وصلت ها محلّی نداشت، هواپرستی و خوددوستی بود.»([13])
مرحوم علّامه طباطبائی در تفسیرالمیزان می فرماید: افرادی که محبّت مفرط به زن و شهوت و عشق دارند فریفته آرایش و زینت و عاشق جمال و دلربایی ها و طراوت سن جوانی می گردند، در حالی که این گونه خصوصیات با زندگی و روش آن حضرت منطبق نمی گردد; چون با بیوه زنان و زنان پیر و سالخورده ازدواج کرد. پیامبر اکرم زنان خود را میان کامجویی دنیوی و گرفتن طلاق مخیّر می سازد: یا خدا و پیامبر را بگیرند و دنیا را رها سازند و یا دنیا و زینت آن را انتخاب کنند و از پیامبر طلاق بگیرند (آیات 28 و 29 سوره احزاب).([14]) که این عمل نیز با وضع مرد زن دوست و جمال پرست نمی سازد. علاوه بر اینکه «رفتار آن جناب با زنان و احیای حقوق از دست رفته آنان در قرون جاهلیت و تجدید حرمت به باد رفته شان و احیای شخصیت اجتماعی شان، دلیل دیگری است بر اینکه آن جناب زن را تنها یک وسیله برای شهوترانی مردان نمی دانسته و تمام همّش این بوده که زنان را از ذلّت و بردگی نجات داده و به مردان بفهماند که زن نیز انسان است.»([15])
دکتر هیکل نیز در این باره می گوید: پیامبر کسی نبود که هوس بر عقل او غالب شود و از این رو، زنانی را که به عقد خویش در آورد، به اقتضای عشق و شهوت نبود. سخنان مستشرقان درباره زن دوستی پیامبر چنان ناپسند و پوچ است که درباره مردان عادی و مادی نیز روا نیست تا چه رسد به فرد بزرگی که پیغمبری او صحنه زندگانی و جریان تاریخ جهان را عوض کرده است.([16])
وی همچنین معتقد است که پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)در اثنای جنگ های مسلمانان که گروهی از آنان کشته می شدند و طبعاً زنانشان بیوه می ماندند، اقدام به ازدواج با آنها می کرد. آیا واقعاً تعدّد زوجات پس از جنگ ها و شورش ها که هزاران نفر تلف می شوند و عده زیادی از زنان بی شوهر می مانند، بهتر از اکتفا به یک زن نبود؟([17])
هیکل در پاسخ به این سؤال که چرا پیامبر(صلی الله علیه وآله)ازدواج با بیش از چهار زن را بر دیگران حرام کرده اما برای خود جایز شمرده و بیش از چهار همسر اختیار کرده است، می گوید: آیه 3 سوره نساء([18]) که انتخاب همسر را به چهار زن محدود می کند، در اواخر سال هشتم هجرت نازل گردید و تا زمان نزول این آیه محدودیتی در کار نبود و همه مسلمانان می توانستند بیش از چهار همسر داشته باشند و تمام ازدواج های رسول خدا قبل از آن تاریخ صورت گرفته بود; چون آخرین ازدواج با میمونه بودکه 
در سال هفتم هجرت واقع گردید، و پیامبر اسلام بعد از نزول این حکم الهی دیگر همسری اختیار نکرد.([19])
محمّد محمود صواف علت تعدّد همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله)را این چنین بیان می کند: تعدّد همسران پیامبر خود یکی از عوامل اصلی و مهم تبلیغ و گسترش دین اسلام بوده است. به اعتقاد وی هرگاه دعوتگران زیاد شوند، توجه مردم به آن دعوت زیاد شده و طرفداران و حامیان آن دعوت چندین برابر می شوند. بدیهی است که اگر این دعوت همراه با پیوند خویشاوندی باشد، مؤثرتر و ماندگارتر است. رسول خدا در مورد اکثر ازدواج های خود (به جز ازدواج با زینب دختر خزیمه، امّ سلمه و زینب دختر جحش که از قبل نسبت فامیلی با پیامبر داشتند.) چنین هدفی را دنبال می کرد، به گونه ای که هر یک از این همسران، دعوتگرانی برای اسلام شده و هر کدامشان به تنهایی مدرسه ای برای آموزش مردم و مربیانی برای زنان و مردان امّت اسلامی در همه موضوعات زنانگی، احکام شرعی، آداب زناشویی و دستورات اسلامی محسوب می شدند. سیاست رسول خدا در زمینه ازدواج با زنان متعدّد، همان سیاست هوشیارانه ای بود که دعوت اسلامی در آن زمان اقتضا می کرد.([20])
احمد جاد المولی در این باره می گوید: تعداد قابل توجّهی از احکام اسلامی مختص به زنان بوده است. در اوایل ظهور اسلام بیان این احکام به عهده شخص پیامبر بود. امّا از آنجا که پیامبر بسیار با حیا بود پاسخ به سؤالات زنان برایش بسیار مشکل بود و از طرفی هم نمی خواست هیچ سؤالی بدون پاسخ بماند و چه بسا زنان هم به خاطر شرم و حیایی که داشتند از پرسیدن از رسول خدا امتناع می کردند. بنابراین، بهترین راه حل این بود که احکام زنان از زبان کسانی بیان شود که رابطه همسری با پیامبر داشته باشند تا صفت حیا مانع بیان احکام اسلامی نشود. بدون شک تعدّد همسران پیامبر نقش بسیار مهمی را در ترویج و عمل به احکام اسلامی (به ویژه احکام زنان) ایفا کرد.([21]) و به تعبیر محمّد رشید رضا اگر پیامبر(صلی الله علیه وآله) یک همسر اختیار می کرد، یقیناً تأثیر نه همسر در تعلیم احکام زنان را نداشت.([22])
استاد مهدی پیشوایی قراین و شواهدی را در مورد ازدواج های پیامبر ذکر می کند که بر انگیزه مقدّس و نیّت پاک آن حضرت دلالت دارد. ما در اینجا به سه مورد آن اشاره می کنیم:
الف. ازدواج های بعدی پیامبر ]پس از خدیجه[ پس از پنجاه سالگی او (اندکی پیش از هجرت و اغلب بعد از هجرت) بوده که از طرفی، سال های پیری و از طرف دیگر، دوران گرفتاری ها و اوج مشکلات سیاسی، اجتماعی و نظامی آن حضرت بوده است. آیا می توان باور کرد که کسی با این وضع در فکر هوسرانی باشد؟ آیا اصولا پیامبر، در مدینه فرصت پرداختن به این گونه کارها را داشت؟
ب. آیا زندگی با زنانی که دارای اخلاق و سلیقه های گوناگون بودند و برخی از آنها با ناسازگاری ها و حسادت های زنانه، همواره پیامبر را رنجانده و آزرده خاطر می ساختند([23]) با عیش و خوشگذرانی سازگار است؟
ج. هر یک از همسران پیامبر از یک قبیله بودند و با هم هیچ خویشاوندی نداشتند. آیا وصلت با قبایل مختلف، تصادفی بود ]یا به خاطر ایجاد علقه میان قبایل و ترویج و تقویت اسلام[؟([24])
البته دلایل دیگری را نیز می توان با توجه به شرایط آن روزگار در نظر گرفت; از جمله اینکه: زنان در آن روزگار نیازهای گوناگونی از قبیل نفقه، خوراک و پوشاک داشتند که تهیه آنها با توجه به اوضاع صدر اسلام ـ که مسلمانان از مکه به مدینه مهاجرت کرده بودند و مانند آوارگان بی پناه بر روی سکویی به نام صفّه([25]) زندگی می کردند ـ بسیار مشکل بود. علاوه بر آن، برای زنان ممکن نبود همچون مردان در صفّه اجتماع کنند، بلکه به مأوا و مسکنی که دارای امنیت باشد نیاز داشتند. خداوند در آیات 59 تا 61 سوره احزاب([26]) علاوه بر دستور حجاب به زنان، به منافقان و بیماردلان مدینه که برای زنان ایجاد مزاحمت می کردند هشدار می دهد که اگر از کار خود دست برندارند، درگیر جنگ شدید با پیامبر و اخراج از مدینه و حتی محکوم به قتل خواهند شد.
از طرفی، در آن روزگار پیوندهای قبیله ای محکم ترین و مطمئن ترین پیوندها بود. از این رو، چون زنان بیوه مهاجر که از قبیله های خود جدا شده بودند از این حمایت و پشتیبانی برخوردار نبودند، تزویج انصار با آنها راه حل مناسبی به نظر می رسید.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با ازدواج های خود بخصوص با زنان بیوه مهاجر، اولا مشکل تعدادی از این زنان را برطرف کرد و آنها را تحت حمایت و سرپرستی خود قرار داد و ثانیاً، اوج ایثار و فداکاری خود را در مقام عمل به انصار نشان داد تا آنها نیز برای این کار تشویق شوند و سرپرستی زنان بیوه مهاجر را بر عهده بگیرند.([27])
اگرچه اصل شبهه موردنظر توسط برخی مستشرقان جاهل یا کنیه توز مطرح شده است، امّا بعضی دیگر از آنها با تحقیقات گسترده به حقیقت مسئله پی بردند. اکنون به نظریات تعدادی از آنها اشاره می کنیم:
جان دیون پورت با توجه به آیه تخییر([28]) که زنان پیامبر را میان دو امر طلاق و ترک زینت مخیّر گذاشت، می گوید
«عده ای اهل عناد و الحاد و دسته ای از کوته نظران تصوّر می کنند که رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) از راه هوای نفس با زنان متعدّدی ازدواج کرده است. متأسفانه تصوّر این اشخاص به صورت گمان و از گمان به صورت شبهه و از شبهه به صورت سوءظن و از سوءظن به درجه سخافت رأی می رسد. ولی چیزی ]که[ نزد من مسلّم است این است که همه این افراد مردمی کوتاه نظر و نادان هستند; زیرا آیه قرآن که اساس آن حاکی از نفی زینت و منع همه زنان پیغمبر از استعمال آن است، و از آن گذشته رابطه زناشویی را بر اساسی قرار می دهد که مطلقاً منافی زندگانی جنس لطیف است، و ضمناً ارتباط بین پیغمبر و زنانش را به طرز روشنی که کاملا مخالف هوا و هوس است، بیان می نماید و از این بالاتر می بینیم که خداوند متعال به پیغمبر دستور می دهد که در غیر این صورت همه آنان طلاق بگیرند و مانند سایر زنان از هوس های زنانه در مورد استعمال زیور و زینت برخوردار شوند، و الاّ با طبیعت دیگری که مخالف طبیعت دنیوی است خو گرفته و راه زهد پیش گیرند. هر کسی می تواند به سهولت تشخیص دهد که همه اطراف و جوانب این آیه، بر خلاف شهوات و تمایلات نفسانی است; زیرا در عرف شهوت پرستی هیچ گاه کلماتی بدین صورت صریح و قاطع و تا حدّی خشن استعمال نمی شود... .
دلیل دیگر بر برائت رسول اکرم از هوسرانی این است که زوجاتش را از نظر تمتّع که نیروی خیال عامل آن است تزویج ننمود; زیرا اگر ازدواج وی مولود شهوت بود، لازمه آن استعمال زینت و زیور، و نمایش ظرافت و زیبایی است، در حالی که رسول اکرم با کمال صراحت آنها را از استعمال زینت منع نمود تا جایی که اگر تحمّل پذیرفتن این امر را نداشته باشند، می توانند طلاق بگیرند. با توجّه به این سابقه آیا جا دارد که کسی این نحوه فکر را جزو افکار شهوانی بداند و آیا غیر از نمایش کمال انسانیت در این عمل نکته دیگری ملاحظه می شود و آیا تبعیت نُه زن از پیغمبر معظم و صرف نظر کردن از زینت، جز این است که ما آن را دلیل بر وصول به مرحله کمال انسانیت و حصول درجه عالی عظمت بدانیم.»([29])
توماس کارلایل معتقد است «به رغم دشمنان، هرگز محمّد مرد شهوت پرست نبود، از روی ستم و عناد او را متهم به شهوترانی نموده اند. چقدر ستم و بی انصافی است که شخصی مانند محمّد(صلی الله علیه وآله) را به شهوترانی متّهم کنیم... . میان محمّد(صلی الله علیه وآله) و شهوت و لذّت پرستی بسیار فاصله است.»([30])
گئورگیو شرم و حیا را ویژگی ممتاز پیامبر می داند و پس از نقل داستان هایی درباره حیای پیامبر(صلی الله علیه وآله) می نویسد: «با اینکه پیغمبر نه زن داشت مردی بود بسیار با حیا و چندین روایت راجع به شرم و حیای محمّد(صلی الله علیه وآله) در کتب تذکره نویسان اسلامی دیده می شود.»([31])
بدین سان، از نظر بعضی اندیشمندان غربی هم ازدواج های پیامبر(صلی الله علیه وآله) به خاطر شهوترانی و هوا و هوس نبوده است، بلکه علت آن را باید در مقاصد عالی و اهداف تبلیغی، اسلامی و انسانی پیامبر(صلی الله علیه وآله) جستوجو کرد.
علل اختصاصی

خدیجه کبرا: او 68 سال قبل از هجرت در یکی از خانواده های اصیل و شریف مکه چشم به جهان گشود. پدرش خویلد یکی از اشراف و ثروتمندان قریش به شمار می رفت و مادرش فاطمه یکی از زنان باعفّت و نامدار مکه بود. خدیجه در ایّام جاهلیت جزیرة العرب در اثر پاکی و نجابت به «طاهره» معروف بود. مطابق قول مشهور او قبلا دو بار ازدواج کرده و همسرانش از دنیا رفته بودند و هنگام ازدواج با رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)، چهل سال داشت. خدیجه نخستین زنی بود که پیامبر(صلی الله علیه وآله) در بحبوحه جوانی و در سن 25 سالگی، یعنی در بهار طراوت و شادابی با او ازدواج کرد و قریب 25 سال (پانزده سال قبل از بعثت و ده سال بعد از آن) با وی زندگی کرد. تا وقتی او زنده بود، پیامبر(صلی الله علیه وآله)همسر دیگری اختیار نکرد. خدیجه در سال دهم بعثت (سه سال قبل از هجرت) در مکه از دنیا رفت.
خدیجه نخستین زنی بود که به رسالت پیامبر اسلام ایمان آورد و پشت سر آن حضرت نماز خواند و در راه خدمت به اسلام از هیچ کمکی دریغ نورزید، تا حدّی که بعضی از مورخان کمک های مالی این بانوی فداکار را از عوامل مهم گسترش اسلام قلمداد کرده اند. او که شیفته خلق و خوی رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)شده بود، افرادی را فرستاد تا پیامبر را تشویق به خواستگاری از او نمایند. در نهایت نیز این امر تحقق یافت.
البته کسی در مورد این ازدواج پیامبر شبهه ای وارد نساخته است; چون اوّلین ازدواج پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود و خدیجه نیز طبق قول مشهور بیوه زنی بود که قبلا دو بار شوهر کرده و پانزده سال بزرگ تر از پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود. اگر این ازدواج پیامبر(صلی الله علیه وآله) از روی شهوت بود، به جای خدیجه یک دختر جوان انتخاب و یا در کنار او همسران دیگری اختیار می کرد، اما پیامبر(صلی الله علیه وآله) با اینکه حضرت خدیجه تمام ثروتش را در اختیار او گذاشته بود و کاملا تسلیم او بود و هیچ مشکلی حتی ازدواج مجدّد برایش ایجاد نمی کرد، تا وقتی خدیجه زنده بود، همسر دیگری اختیار نکرد.
همچنین پیامبر هیچ انگیزه و یا منفعت شخصی از ازدواج با خدیجه، به خاطر ثروت و سرمایه او نداشت; چون از سرمایه خدیجه جز در راه اعتلای دین اسلام استفاده نمی کرد. شهید مطهّری در این باره می فرماید: «عجیب این است: حالا که همسر یک زن بازرگان و ثروتمند شده است، دیگر دنبال کار بازرگانی نمی رود. تازه دوره وحدت یعنی دوره انزوا، دوره خلوت، دوره تحنّف و دوره عبادتش شروع می شود. آن حالت تنهایی، یعنی آن فاصله روحی که با قوم خودش پیدا کرده است، روز به روز زیادتر می شود.»([32])
سوده: او دختر زمعة بن قیس از تیره عبد شمس بود. نخست با سکران بن عمرو که مسلمان بوده و به حبشه مهاجرت کرده بود، ازدواج کرد. شوهرش در حبشه، در راه خدمت به اسلام درگذشت. او پس از مرگ شوهرش تنها و بی سرپرست ماند و برای تأمین زندگانی خود در آن محیط غریب، پر تعصّب و شرک آلود، چاره ای جز این نداشت که برای تأمین معاش خود یا از آیین اسلام دست بردارد و به خاندان بت پرست و مشرک خود بپیوندد یا یک همسر مناسبی از مسلمانان پیدا کند. «او اگر به اقوامش برمی گشت یا به قتلش می رساندند و یا شکنجه اش می کردند و یا به گرویدن به کفر مجبورش می کردند، لذا رسول خدا(صلی الله علیه وآله) برای حفظ او از این مخاطر با او ازدواج نمود.»([33])
بنابراین، پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) که تنها هدفش ترویج دین و تحکیم مبانی آن بود، به عنوان قدردانی از خدمات یک مهاجر اسلامی و به عنوان تقویت و دلداری به مسلمانان مجاهد دیگر، و نیز سر و سامان دادن به زندگی یک زن بیوه با او ازدواج کرد. علاوه بر اینکه «هیچ کس نگفته است که سوده جمال یا مال و مقامی داشت که این ازدواج به خاطر آن رخ داده است.»([34]) این ازدواج یک سال پس از رحلت حضرت خدیجه، یعنی سال 11 بعثت صورت گرفت. سوده در اواخر خلافت عمر در مدینه از دنیا رفت.
عایشه: او دختر ابوبکر بود. مشهور است که هفت ساله بود که پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مکه از او خواستگاری کرد. (این امر از خواسته های ابوبکر نیز بوده است.) دو سال در عقد پیامبر، اما در خانه پدر بود و بعد از هجرت وارد خانه پیامبر شد. زندگی فردی و اجتماعی عایشه پر از حوادث و داستان های گوناگونی است. او یکی از خبرسازترین بانوان تاریخ اسلام است که وقایع و حوادث بسیاری رقم زده است. از این رو، کتاب های متعددی درباره او نوشته شده است.([35]) عایشه در سال 57 هجری از دنیا رفت و در بقیع دفن شد.
چنانچه ازدواج پیامبر(صلی الله علیه وآله) با عایشه به انگیزه زناشویی بود، باید آن حضرت با یکی از دختران بالغ و یا زنان بیوه جوان ازدواج می کرد تا لازم نباشد دو سال صبر کند تا عایشه بالغ شود. از این رو، می توان گفت: اموری همانند نزدیکی و پیوند با قبیله تمیم، برداشتن مشکل از سر راه ابوبکر و دلگرم کردن بیشتر او به اسلام علل این ازدواج بوده است.([36]) هیکل درباره ازدواج پیامبر با عایشه و همچنین حفصه دختر عمر می گوید: «عایشه و حفصه دختران ابوبکر و عمر بودند و محمد(صلی الله علیه وآله)می خواست به وسیله رشته خویشاوندی، آنها را با خود مربوط سازد... . علاقه و محبتی که نسبت به عایشه داشت بعد از ازدواج به وجود آمد و در هنگام ازدواج وجود نداشت، از این جهت نمی توان گفت او را به اقتضای محبّت به زنی گرفت; زیرا موقعی که از عایشه خواستگاری کرد هفت سال داشت و دو سال پس از آن زفاف رخ داد، نمی توان باور کرد که محمد(صلی الله علیه وآله) او را در سن هفت سالگی دوست می داشته است.»([37])
زینب دختر خزیمه: وی نوه دختری عبدالمطلب و دختر عمّه رسول خدا بود. شوهر قبلی او عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب بود که در جنگ بدر به شهادت رسید. او در مراحلواپسین زندگی خود به سر می برد که افتخار همسری پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)را پیدا کرد. این ازدواج در سال سوّم هجرت و در مدینه صورت گرفت.
زینب از نظر ثروت و جمال معروفیتی نزد مردم نداشت، و وقتی زن پیامبر شد دوره جوانی اش گذشته بود. تنها یتیم نوازی و دلجویی او از بیچارگان و درماندگان، زبانزد مردم بود، به حدّی که لقب «اُمّ المساکین» یا مادر بیچارگان به او داده بودند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) از روی دلسوزی و به خاطر حفظ آبرو و حیثیت زینب و نیز برای حمایت از او با وی ازدواج کرد.
زینب تقریباً دو سال، یعنی تا سال پنجم هجرت، با پیامبر(صلی الله علیه وآله)زندگی کرد که از دنیا رفت. او تنها زنی بود که پس از حضرت خدیجه در ایام حیات پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) درگذشت.
حفصه: او دختر عمر و از زنانی بود که به مدینه هجرت کرد. همسرش خنیس بن عبدالله در اثر جراحت های فراوان در جنگ بدر از دنیا رفته بود. پس از وفات شوهرش، عمر به ابوبکر پیشنهاد کرد او را به همسری بپذیرد، ولی او قبول نکرد و عمر نگران شد. پس از وفات رقیه (همسر عثمان و دختر پیامبر)، عمر او را به عثمان پیشنهاد کرد و او نیز نپذیرفت. این موضوع عمر را سخت نگران کرد و زبان به شکایت نزد پیامبر گشود. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: کسی که بهتر از عثمان است با حفصه ازدواج می کند (که مراد خودش بود).([38])
بنابراین، ازدواج پیامبر(صلی الله علیه وآله) با حفصه به خاطر دلداری دادن به عمر بود، بخصوص با توجه به اینکه ابوبکر و عثمان حاضر به همکاری و حل مشکل عمر نبودند. این ازدواج در سال سوّم هجرت و در مدینه رخ داد. حفصه در سال 45 هجری از دنیا رفت.
امّ سلمه: نام او هند دختر ابی امیّه حذیفة بن مغیره از قبیله مخزوم است. مادرش عاتکه دختر عبدالمطلب بود. بنابراین، امّ سلمه دختر عمّه پیغمبر بود. او یکی از بانوان پاکدامن و پرهیزکار، و طبق احادیث، پس از خدیجه کبرا از محترم ترین زنان پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)به شمار می رفت. نخست با پسر عمویش، ابوسلمه مخزومی، ازدواج کرد و فرزندانی نیز از او داشت. شوهرش در جنگ احد جراحت شدیدی برداشت و در اثر آن از دنیا رفت. چند ماهی سرپرستی فرزندان خود را به عهده داشت که در این مدت افرادی مانند ابوبکر و عمر از او خواستگاری کردند ولی او نپذیرفت. ام سلمه پس از خواستگاری رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از وی، ابتدا نپذیرفت، ولی سپس قانع شد. وقایع مهمّی درباره او نقل می کنند که حاکی از مقام فضیلت و کمال اوست.
از جمله فضایل اخلاقی و پسندیده او این بود که دوست نداشت هیچ گونه مزاحمتی برای دیگران ایجاد کند. یکی از دلایل او بر ازدواج نکردن با پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز همین مسئله بود; چرا که وی دارای چهار فرزند از شوهر سابق خود بود و نمی خواست مزاحمتی برای پیامبر(صلی الله علیه وآله)ایجاد شود. امّا چون پیامبر پدر و رهبر امّت اسلامی بود، وظیفه خود می دانست که برای تأمین نیازهای امّ سلمه، دلداری دادن به او و سرپرستی فرزندان یتیمش اقدامی کند، از این رو، فرزنددار بودن امّ سلمه را مزاحمتی برای خود و مانع ازدواج ندانست و او نیز موافقت کرد. «پیداست که هدف پیامبر از این ازدواج، سرپرستی او و فرزندان یتیمش بوده است. آیا ازدواج با زنی بیوه و مسن، و نگهداری چهار کودک یتیم او، خود نوعی ریاضت نبود؟»([39]) دکتر هیکل نیز در این باره می گوید: «خاورشناسان گمان می کنند که محمد(صلی الله علیه وآله)امّ سلمه را به خاطر جمالش به زنی گرفت! اگر چنین بود از دختران مهاجران و انصار کسانی بودند که در جوانی و جمال و ثروت هزار مرحله از امّ سلمه پیش بودند و فرزندی نداشتند که بار دوش او شود، می توانست آنها را به زنی انتخاب کند... . به همین جهت، علاقه مسلمانان نسبت به او زیاد شد و در عین حال که او را پیغمبر خدا می دانستند، پدر مهربان خود می شمردند; زیرا او به حقیقت برای هر بینوا و ناکام و ناتوان و بیچاره و درمانده و یتیمی که پدرش در جنگ کشته شده بود، مانند پدری دلسوز و مهربان بود.»([40])
این ازدواج در سال چهارم هجرت رخ داد. امّ سلمه در سال 61 هجری در مدینه در گذشت و در بقیع دفن گردید. او آخرین همسر پیامبر بود که از دنیا رفت.
زینب دختر جحش: مادرش امیمه، دختر عبدالمطلب بود. و از این رو، او نیز همچون امّ سلمه، دخترعمّه پیامبر(صلی الله علیه وآله) محسوب می شد. پیامبر(صلی الله علیه وآله) او را در سال پنجم هجرت تزویج نمود. او در سال بیستم هجرت از دنیا رفت و در بقیع دفن شد.
چون شبهات مربوط به این ازدواج، با تأکید بیشتری مطرح شده، و حتی در زمان خود پیامبر نیز منافقان به این مسئله دامن می زدند، ما نیز علل این ازدواج را با تفصیل بیشتری بیان می کنیم.
شوهر سابق زینب، زیدبن حارثه بود. زید غلام خدیجه بود که پس از ازدواج با پیامبر، او را به عنوان خدمتگزار به شوهرش هدیه کرد. قبیله زید برای آزادی اسرای خود به مکه آمدند تا با پرداخت پول، آنها را آزاد نمایند. پدر زید نیز از پیامبر(صلی الله علیه وآله) درخواست خرید او را کرد. پیامبر(صلی الله علیه وآله) بدون هیچ گونه توقّع مادی، زید را بین آزادی و اقامت در مکه مخیّر گذاشت. روحیات پاک و عواطف عالی و اخلاق نیک پیامبر(صلی الله علیه وآله)باعث شد زید اقامت در محضر پیامبر را بر آزادی و رفتن نزد بستگان خود ترجیح دهد. علاقه پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز به او تا حدی بود که او را به فرزندی برگزید و مردم به او به جای زیدبن حارثه، زید بن محمّد می گفتند.
یکی از اهداف پیامبر(صلی الله علیه وآله) حذف فاصله طبقاتی و پیوند دادن افراد ثروتمند با فقیر و نیز از بین بردن سنت غلط عدم ازدواج دختران آزاد و اشرافی با طبقه تهیدست و بنده بود. پیامبر(صلی الله علیه وآله)برای از بین بردن این رسم غلط ابتدا از خانواده خود شروع کرد و دختر عمّه خود زینب را به ازدواج غلام سابق خود و آزاد شده آن روز درآورد، تا مردم بدانند که ملاک برتری، تقوی و پرهیزگاری است و نه مال و ثروت. برای این کار پیامبر(صلی الله علیه وآله) خود به خانه زینب رفت و رسماً از او برای زید خواستگاری کرد. او و برادرش در ابتدا ممانعت کردند تا اینکه آیه 36 سوره احزاب([41]) نازل شد که هیچ مرد و زن مؤمنی در صورتی که خدا و پیامبر او درباره آنها تصمیمی گرفتند، اختیاری از خود ندارد. ایمان زینب و برادرش عبدالله به پیامبر(صلی الله علیه وآله) و وحی آسمانی موجب شد تا زینب رضایت خود را اعلام کند.
اما این ازدواج به عللی منجر به طلاق شد و علی رغم خواسته پیامبر، سرانجام آن دو از یکدیگر جدا شدند. پس از مدّتی پیامبر(صلی الله علیه وآله)برای باطل کردن سنت غلط دیگری، بر اساس وحی الهی با زینب ازدواج کرد. توضیح آنکه: جامعه عرب پسر خوانده را مانند پسر واقعی فرض می کردند و احکام پسر واقعی، مثل تحریم رابطه زناشویی، توارث و مانند آن را، در مورد پسر خوانده نیز جاری می دانستند. اگر پسرخواندگی به منظور ابراز عاطفه و علاقه باشد، عمل درستی است، اما اگر به منظور تشریک در یک سلسله احکام اجتماعی باشد که همگی از آن فرزند واقعی به شمار می روند، پذیرفتنی نیست; چرا که یک نوع بازی با عاملِ مهم در اجتماع یعنی نَسَب است. خداوند در آیه 4 سوره احزاب([42]) می فرماید که پسرخواندگان شما پسران واقعی شما نیستند. این حرفی است که شما از خود گفته اید ولی سخن حق پیش خداست و اوست که بشر را به راه راست هدایت می کند.
پیامبر(صلی الله علیه وآله) مأمور گردید که این سنّت و روش جاهلی و غلط را همانند سنت های خرافی دیگر درهم بکوبد و آن را با عمل، که تأثیرش بیش از گفتار و جعل قانون است، از میان مردم عرب بردارد. از آن رو که کمتر کسی جرئت داشت این برنامه را در دنیای آن روز اجرا کند، خداوند پیامبر(صلی الله علیه وآله) را رسماً با نزول آیه 37 سوره احزاب([43]) برای این مهم دعوت فرمود.
این ازدواج علاوه بر اینکه سنت غلطی را باطل اعلام کرد، مظهر مساوات و برابری نیز قرار گرفت; زیرا پیامبر گرامی اسلام به عنوان رهبر امّت اسلامی با زنی ازدواج کرد که در گذشته همسر بنده آزاد شده او بود و در دنیای آن روز چنین ازدواجی، مخالف شئون اجتماعی به شمار می رفت.
این عمل شجاعانه پیامبر(صلی الله علیه وآله)، موجی از اعتراض و انتقاد را از جانب منافقان و کوته فکران پدید آورد، امّا خداوند برای سرکوبی این افکار آیه 40 سوره احزاب را فرو فرستاد: محمّد پدر یکی از مردان شما نیست; او سمتی جز اینکه رسول خدا و خاتم پیامبران است ندارد و خداوند از همه چیز آگاه است. قرآن حتی پیامبر خدا را در اجرای این فرمان الهی در آیه های 38 و 39 سوره احزاب([44]) مورد ستایش قرار می دهد.
بدین سان، خداوند رسم فرزندخواندگی را به طور کلی از دایره مقررات روابط زناشویی در مورد پسر واقعی خارج ساخت و آن را تا ابد ملغا اعلام کرد.
اما مستشرقان و خاورشناسان بی خبر یا مغرض، صریح آیات قرآن را نادیده گرفته و دلایل بی محتوایی برای فریب افراد ساده لوح و بی اطّلاع مطرح کردند. آنان ابطال یک سنت غلط را رنگ عشق و دلباختگی داده و همچون رمان نویسان آنچه توانسته اند به یک تاریخ مجعول، پر و بال داده و آن را به ساحت مقدس پیامبر نسبت داده اند. دلیل آنها، این داستان ساختگی است که روزی چشم پیامبر(صلی الله علیه وآله)بی اختیار به زینب می افتد. زید احساس می کند که پیامبر به زینب علاقه مند شده است و چون خود علاقه زیادی به پیامبر(صلی الله علیه وآله)داشت او را طلاق می دهد تا مانعی برای ازدواج زینب با پیامبر نباشد.([45])دلایل ذیل بطلان این داستان سرایی موهوم و مجعول را روشن می سازد:
الف. آیه 37 سوره احزاب تصریح دارد که خداوند خود این ازدواج را ترتیب داده و آن به منظور ابطال یک سنت غلط بوده نه به منظور علاقه مندی و دلباختگی. این مطلب در صدر اسلام مورد تأیید همه بوده است و حتی یهودیان، مسیحیان و منافقان بر پیامبر به خاطر این عملش خرده نگرفتند.
ب. زینب دختر عمّه پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود و پیش از ازدواج با زید، به پیامبر پیشنهاد ازدواج داده بود، ولی پیامبر علی رغم خواسته او اصرار ورزید که با غلامش، زید ازدواج کند. بنابراین، اگر پیامبر(صلی الله علیه وآله) علاقه داشت با او ازدواج کند، پیش از ازدواج او با زید، زمانی که او دختر بود و هیچ مانعی هم بر سر راه نبود و حتی مقتضی (خواسته زینب) هم موجود بود، می توانست با او ازدواج کند، در حالی که چنین نکرد.
ج. بسیار دور از عقل و جریان طبیعی عرف آن روز بود که پیامبر(صلی الله علیه وآله) در همسایگی منزل خود تا آن زمان آثار جمال و زیبایی زینب را بی اختیار ندیده باشد; علاوه بر آنکه دختر عمّه او نیز بود و خود پیامبر(صلی الله علیه وآله) مقدمات و لوازم عروسی زینب را فراهم ساخته بود. بنابراین، بسیار بعید است که نگاه پیامبر به زینب ـ آن گونه که در آن داستان مجعول آمده است ـ اوّلین نگاه بوده باشد.([46])
د. «در آن عصر ]پیش از بعثت[ زنان حجاب نداشتند و زینت خود را آشکار می ساختند، بعدها اسلام این کار را حرام کرد. با وجود این، محمّد کسی نبود که به زیبایی زنان فریفته شود و در زندگانی خدیجه و پیش از ازدواج با او این کار از او معروف نبود. به این ترتیب، عجیب است که پس از پنجاه سالگی ناگهان عوض شود و... به یک نظر دلباخته دختر جحش شود.»([47])
جویریه: او دختر حارث بن ابی ضراره، زن بیوه ای بود که پیش تر با پسر عموی خود به نام مالک بن صفوان ازدواج کرده بود. او که زنی پاک، و دارای ادب و متانت بود، در سال ششم هجرت به افتخار همسری پیامبر(صلی الله علیه وآله) در آمد و در سال 56 هجری در مدینه از دنیا رفت.
در غزوه بنی المصطلق، جویریه به همراه عده ای از زنان و مردان، اسیر مسلمانان شدند. هنگام تقسیم غنایم، جویریه که دختر رئیس قبیله بنی المصطلق بود، سهم ثابت بن قیس شد. جویره با مولای خود، ثابت بن قیس، قراردادی نوشت که در قبال پرداخت پول آزاد شود. روزی جویریه که آثار زبونی و بیچارگی در سیما و حرکاتش آشکار بود، به حضور پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) رسید و اظهار داشت: من دختر حارث رئیس قبیله بنی المصطلق هستم، بلاها و مصایبی که به من رسیده، بر شما پوشیده نیست. من برای آزادی خود عقد مکاتبه([48]) نوشته ام، مرا برای تهیه پول یاری کن. پیامبر(صلی الله علیه وآله)چون می خواست بالاتر از کمک مالی به او بشود، به وی پیشنهاد ازدواج داد و او نیز پذیرفت.
هنگامی که این خبر به مسلمانان رسید، به خودشان گفتند: از این پس پیامبر داماد قبیله بنی المصطلق شده است و ما در واقع خویشان و بستگان پیامبر را به اسارت نزد خود گرفته ایم، روا نیست که خویشان رسول خدا در اسارت مسلمانان باشند، از این رو، همه اسرا را، که قریب دویست نفر بودند، آزاد کردند.([49]) هنگامی که آزادشدگان به قبیله خود برگشتند، و این لطف و بخشش مسلمانان را مشاهده نمودند، به آیین اسلام گرویدند و حتی در صف مسلمانان و در رکاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) جنگیدند. این رفتار رسول خدا(صلی الله علیه وآله)نه تنها در قبیله بنی المصطلق بلکه در سران قبایل دیگر نیز تأثیر مثبت گذاشت و دل های آنها را نیز به اسلام متمایل کرد. بدین سان، با یک ازدواج هزاران دل به سوی اسلام متمایل گشت.
امّ حبیبه: نام اصلی او رمله می باشد. او دختر ابوسفیان، خواهر معاویه و همسر عبیدالله بن جحش اسدی بود. به همراهی شوهرش به حبشه مهاجرت نمود. شوهرش در حبشه در اثر تبلیغات مسیحیان از آیین اسلام برگشت و مسیحی شد و در همان جا از دنیا رفت. امّ حبیبه که یک زن مسلمان بود و به همراهی اغلب مهاجران حبشه از ترس اذیت و آزار پدرش، ابوسفیان، به آنجا پناهنده شده بود، نمی توانست بی پناه و بی سرپرست بماند، از این رو، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به حمایت و سرپرستی او اقدام نمود. آن حضرت در سال ششم هجرت، عمروبن امیّه را نزد نجاشی، پادشاه حبشه، فرستاد و از او خواست امّ حبیبه را به عقد او در آورد. نجاشی او را به پیامبر تزویج کرد. او تا یک سال بعد در حبشه بود و در سال هفتم هجرت با آخرین گروه مهاجران حبشه به مدینه بازگشت.([50]) امّ حبیبه که هنگام ازدواج با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در حدود چهل سال داشت، در سال 44 هجری در مدینه وفات یافت.
بنابراین، در زمانی که کسی جرئت نگهداری و سرپرستی امّ حبیبه را نداشت (چون او دختر ابوسفیان، دشمن درجه یک اسلام بود)، پیامبر(صلی الله علیه وآله)به حمایت و سرپرستی او اقدام نمود تا بدین وسیله آن بیچاره را از ورطه هلاکت نجات دهد و از سوی دیگر، در جهت پیوند دادن و نرم کردن دل های بنی امیه که از دشمنان سرسخت و لجوج مسلمانان بودند، گامی بردارد. در نتیجه این وصلت، پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) با خاندان بنی امیه و هند، زن ابوسفیان، و سایر دشمنان خونین خود نسبت فامیلی و خویشاوندی پیدا کرد و امّ حبیبه نیز عامل بسیار مؤثری برای تبلیغ اسلام در خانواده های مکه شد....................
ببخشید خیلی زیاد شد.برای پیدا کردن ادامه پاسخ به سایتnoormags.com رجوع نمایید.
امیدوارم که آقای زردشت عزیز قانع بشوند.
ان الله مع الصابرین

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۱۳

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین، اللهم صل علی محمد و آله الطاهرین و العن اعدائهم اجمعین
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــ
با توجه به موج روز افزون تبلیغات مجوسیان و یاران ظالم آنان برای ترویج مجوسی
گری و زرتشتی شدن در به وسیله اموری مانند باستان گرائی و تبلیغات بی حد و حصر
برای کوروش هخامنشی و پوشاندن حقائق تاریخی در مورد وی و جا زدن وی به عنوان
شخصیتی عادل و بزرگوار، هم اکنون این بروشور را که قطره ای از لجن زار متعفن
جنایات کوروش هخامنشی را برای شما بر ملا می کند، تا آگاه باشیم از شخصیت خبیث
او و دیگران را آگاه کنیم تا افراد بیشتری جذب این ظالمان نشوند.
دانلود بروشور
(شناختی جدید از کوروش هخامنشی؛قتل و خونریزی،بت پرستی و …)
شامل:
کشته شدن پدر بزرگ کوروش توسط وی!
خونخواری ها و جنایات او در بابل و ماساژت ها
بت پرستی و آباد کردن بت کده ها+عکس
احادیث و روایات در مورد ملی گرائی
×××××××
لینک دانلود:
PDF: 323 K.B

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۰۲

توبوس خط واحد میزبان یکی از دوستانم بود که در بخش اورژانس یکی از درمانگاه‌ها مشغول به کار است، پس از روبوسی و احوال‌پرسی گپ و گفتمان را از مسائل روز شروع کردیم، دوستم می‌گفت: شهوت پرستان عالم برای تخریب ارزش ها دست به تولید مطالبی انحرافی در قالبی زیبا می‌زنند مثلا در برخی از شبکه‌های اجتماعی و سایت‌ها و وبلاگ‌ها این مطلب انحرافی منتشر شده است که می‌گویند:
در محله‌ی ما زن فاحشه‌ای است که  همه او را برای یک شب دوست دارند، او با کسی کاری ندارد خودش را می‌فروشد و نان شبش را می‌خرد.حاج آقای محله می‌گوید: باید او از محله برود چون همه جوانان مسجدی را از راه به در کرده. ولی چرا مسجدی‌ها با یک فاحشه از راه به در شدند ولی فاحشه با این همه مسجدی به راه راست هدایت نشد؟ شاید فاحشه به کارش ایمان دارد و مسجدی‌ها نه!

به دوستم که خود نیز دارای مطالعات دینی خوبی است گفتم: این سخنان به ظاهر زیبایی که محتوایی انحرافی دارد در صدد این است که در گام اول مسجد و مسجدی را تخریب نماید، در حالی که واقعیت این گونه که این شیطان صفتان می‌گویند نیست، واقعیت این است که اگر شخصی واقعا با حضور قلب و از روی اخلاص در مسجد حاضر شود و در نماز جماعت و برنامه‌های فرهنگی آن شرکت کند، ضمن این که علم و معرفتش افزایش می‌یابد بر اثر عبادت روحش در مقابل فحشا و زشتی مقاوم می‌شود و می‌تواند در مقابل حمله‌های شیطان و هوای نفس ایستادگی کند، همان گونه که خداوند می‌فرماید:
«وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ" [سوره عنکبوت آیه 45]  نماز را برپا دار، که نماز انسان را از زشتی‌ها و گناه باز مى‏‌دارد»
 این منحرفان بی‌منطق می‌خواهند با این حرف‌ها نمازی را نشانه بگیرند که خاصیت ضد فحشائی دارد، منتها هر نمازى به همان اندازه که از شرایط کمال و روح عبادت برخوردار است نهى از فحشاء و منکر مى‏‌کند، گاه نهى کلى و جامع و گاه نهى جزئى و محدود.
ممکن نیست کسى نماز بخواند و هیچگونه اثرى در او نبخشد، هر چند نمازش آلوده به گناه باشد و نمازش نیز صورى باشد، البته این گونه نماز تاثیرش کم است، این گونه افراد اگر همان نماز را نمى‏‌خواندند از این هم آلوده‌‏تر بودند.
روشن‌تر بگوئیم: نهى از فحشاء و منکر سلسله مراتب و درجات زیادى دارد و هر نمازى به نسبت رعایت شرایط داراى بعضى از این درجات است.

دوستم که از آیه مورد بحث و هدف دشمن آگاه شده بود در تایید حرف من گفت: همان گونه که نگهداری یک صندوق سیب بسیار سخت‌تر از خراب کردن و له کردن آنها است، اصلاح و تربیت و ساختن عقاید و افکار نیز بسیار سخت تر از تخریب عقاید و آلوده کردن افکار و اعمال است. از آن جهت که هدایت دیگران به راه درست سخت‌تر از منحرف کردن آن‌ها است، خداوند برای شخص هدایت کننده پاداشی در نظر گرفته است که حتی ارزش تابش نور آفتاب نیز به پای آن نمی‌رسد همان گونه که رسول گرامی اسلام می‌فرماید:
«ای علی به خدا سوگند اگر یک نفر به دست تو هدایت شود، برای تو بهتر از آن چیزی است که خورشید برآن می‌تابد، در حالی که ولایت تو را پذیرفته باشد.» [1]

من که از مثال و روایت بسیار زیبای دوستم شگفت زده شده بودم گفتم: واقعا تخریب بسیار راحت‌تر از ساختن است، فاحشه‌ای که می‌خواهد دیگران را به گناه و لجن بکشد خیلی راحت‌تر می‌تواند در این کارش موفق باشد تا کسی که بخواهد دیگران را از لجن زار گناه و معصت دور کند و او را به سمت خوبی‌ها و ارزش‌ها بکشاند به خاطر همین سختی کار است که خداوند هدایت یک نفر را به منزله هدایت تمام مردم روی زمین می‌داند و می‌فرماید:
«مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً..." [سوره مائده آیه 32] هر کس، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسان‌ها را کشته و هر کس، انسانى را از مرگ رهایى بخشد، چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است.»
 در روایات متعددى وارد شده است که آیه اگر چه مفهوم ظاهرش مرگ و حیات مادى است اما از آن مهم‌تر مرگ و حیات معنوى یعنى گمراه ساختن یک نفر یا نجات او از گمراهى است. همان گونه که شخصی از امام صادق علیه‌السلام تفسیر آیه فوق را این‌گونه جویا شد که آیا،منظور از" کشتن" و" نجات از مرگ" که در آیه آمده، نجات از آتش ‏سوزى یا غرقاب و مانند آن است؟ امام  فرمود:
«تاویل اعظم و مفهوم بزرگ‌تر آیه این است که دیگرى را دعوت به سوى راه حق یا باطل کند و او دعوتش را بپذیرد.»[2]

به دوستم که وسایلش را برای پیاده شدن از اتوبوس آماده می‌کرد، گفتم: سربازان شیطان برای این که افکار باطل خود را به دیگران القا کنند می‌گویند: فاحشه به کارش ایمان دارد و مسجدی به کارش ایمان ندارد؛ چراکه فاحشه می‌تو‌اند همه را گمراه کند ولی مسجدی نمی‌تواند او را اصلاح کند...این کوردلان زشت‌خو از این نکته غافلند که هدایت نعمتی بس گران‌بها و با ارزش است که شامل انسان‌هایی که اصرار بر گناه و فحشا دارند نمی‌شود، هدایت همان نعمتی است که اگر انسان بخواهد به آن برسد باید روزی ده بار در نمازهای یومیه با حالت خشوع و تواضع آن را از درگاه ایزدمنان مسئلت کند و بگوید:
«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ، [سوره حمد آیه 6] ما را به راه راست هدایت کن ..»
امام صادق علیه السلام می‌فرماید آیه فوق یعنی:
«خداوندا ما را بر راهى که به محبت تو مى‌‏رسد و به بهشت واصل مى‏‌گردد، و مانع از پیروى هوس‌هاى کشنده و آراء انحرافى و هلاک کننده است، ثابت بدار»[3]

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۱۸


۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۳ ، ۱۹:۴۷

تاریکی می سازند تا چراغ بفروشند ...

سرگذشت آنان مانند کسانى است که [در شب ] آتشى افروختند [تا در پرتو آن خود را از خطر نجات دهند] ،

چون آتش پیرامونشان را روشن ساخت ، خدا [با توفانى سهمگین] نورشان را خاموش کرد

و آنان را در تاریکى‏هایى که مطلقاً نمى‏دیدند واگذاشت.

این عادت عامه مردم ماست که برای توجیه بی اخلاقی هایشان یا سرپوش گذاشتن بر نادرستی رفتار یا سوء پیشینه اوضاع را تاریک نشان دهند و یا به (عقاید) طرف مقابل هجوم برند ... 

کسانی که عادت کرده اند تاریکی بسازند تا بساط بنجل خود را با هر حیله و نیرنگی به فروش برسانند، روی سخنم با افرادیست که می پندارند منورالفکراند و از روی عشق به خدا و بندگان خدا و در راه خدا، در حال نقد و ایراد گرفتن و به راه راست خواندن هستند ...

چه با منت هم این چراغ هایشان را می فروشند تا با نورش این تاریکی ها روشن گردد، و چه خوشحال می شوند اغلب مردم ما که با هزینه گزاف از عامل تاریکی ، چراغ می خرند...

ازکسی که سوار تاکسی می شود و راننده از ابتدا تا انتهای مسیر حکومت و دین را می کوبد (تا توجیه کند اضافه مبلغی را که گرفته و باید خوشحال شویم که از ابتدا تا انتهای مسیر با روشنفکری همراه بودیم و می توانیم برای چند نفر این نقدهای علمی را بازگو نماییم ) تا صف نان که برای دزدی نوبت فضا را تاریک می سازند ...

اما بارزترین حالت آن که اکنون آشکارتر از هر زمان دیگر است در رسانه های مجازی در حال شکل گیری است ، جایی که هم تاریکی می فروشند و هم چراغ را به بهانه روشنایی ...

 و چه زیبا سرود ، فاضل نظری ...

از باغ می برند چراغانی ات کنند  /   تا کاج جشن های زمستانی ات کنند

 پوشانده اند "صبح" تو را "ابرهای تار"  /   تنها به این بهانه که بارانی ات کنند

 یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند   /   این بار می برند که زندانی ات کنند

 ای گل گمان مکن به شب جشن می روی  /   شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند

 یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست   /   از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند

 آب طلب نکرده همیشه مراد نیست   /   گاهی بهانه ای ست که قربانی ات کنند

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۳ ، ۱۱:۱۶


۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۳ ، ۱۷:۰۵