تاریکی می سازند تا چراغ بفروشند ...
سرگذشت آنان مانند کسانى است که [در شب ] آتشى افروختند [تا در پرتو آن خود را از خطر نجات دهند] ،
چون آتش پیرامونشان را روشن ساخت ، خدا [با توفانى سهمگین] نورشان را خاموش کرد
و آنان را در تاریکىهایى که مطلقاً نمىدیدند واگذاشت.
این عادت عامه مردم ماست که برای توجیه بی اخلاقی هایشان یا سرپوش گذاشتن بر نادرستی رفتار یا سوء پیشینه اوضاع را تاریک نشان دهند و یا به (عقاید) طرف مقابل هجوم برند ...
کسانی که عادت کرده اند تاریکی بسازند تا بساط بنجل خود را با هر حیله و نیرنگی به فروش برسانند، روی سخنم با افرادیست که می پندارند منورالفکراند و از روی عشق به خدا و بندگان خدا و در راه خدا، در حال نقد و ایراد گرفتن و به راه راست خواندن هستند ...
چه با منت هم این چراغ هایشان را می فروشند تا با نورش این تاریکی ها روشن گردد، و چه خوشحال می شوند اغلب مردم ما که با هزینه گزاف از عامل تاریکی ، چراغ می خرند...
ازکسی که سوار تاکسی می شود و راننده از ابتدا تا انتهای مسیر حکومت و دین را می کوبد (تا توجیه کند اضافه مبلغی را که گرفته و باید خوشحال شویم که از ابتدا تا انتهای مسیر با روشنفکری همراه بودیم و می توانیم برای چند نفر این نقدهای علمی را بازگو نماییم ) تا صف نان که برای دزدی نوبت فضا را تاریک می سازند ...
اما بارزترین حالت آن که اکنون آشکارتر از هر زمان دیگر است در رسانه های مجازی در حال شکل گیری است ، جایی که هم تاریکی می فروشند و هم چراغ را به بهانه روشنایی ...
و چه زیبا سرود ، فاضل نظری ...
از باغ می برند چراغانی ات کنند / تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده اند "صبح" تو را "ابرهای تار" / تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند / این بار می برند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن می روی / شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست / از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست / گاهی بهانه ای ست که قربانی ات کنند